گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۳۶

 

دست من و دامن تو امشب زنهار

از دامن صبح امشبی دست بدار

خون من و گردن تو امشب تا روز

در گردن صبح امشبی دست مدار

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۳۷

 

ای شب تو ره وصل سحرگه مَسپَر

وای صبح تو امشبی به شب در منگر

ای شب تو بگفتی که منم پردهٔ وصل

وز پرده برون میای واین پرده مَدَر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۳۸

 

آن شب که زبختم گرهی بگشاید

شب بین که چه کوتاه قبا می آید

یا رب تو به شب وصل سحرگه منمای

تا صبح فراق شب مرا ننماید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۳۹

 

من در غم تو مُردم و تو بی غم از این

نپسندی اگر کنند با تو هم از این

از تو چو به دیدنی قناعت کردم

تو نیز روا مدار آخر کم از این

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۴۰

 

بالله ترفقوا بقلب مجروح

وارحم دنفا بین یدیکم مطروح

قد سیّرنی الفراق ابکی وا نوح

من غاب عن الحبیب لابدّ یَنوح

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۴۱

 

بی دیدن تو بیم هلاک است مرا

پیراهن صبرم همه چاک است مرا

وز فرقت دیدار تو ای جان و جهان

یا رب چه عظیم دردناک است مرا

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۴۲

 

تا مهر تو در سینه نهان است مرا

سیلاب زدیدگان روان است مرا

در هجر تو ای قبلهٔ جان و دل من

این تیر قدم همچو کمان است مرا

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۴۳

 

شمع ارچه زآتش همه تن پر نور است

پیوسته به رنگ عاشق مهجور است

مانندهٔ فرهاد به غم می سوزد

مسکین مگر از صحبت شیرین دور است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۴۴

 

هنگام وداع آمد آن سرو بلند

گریان گریان که آخر این هجران چند

او از سخنان خوش مرا دل می برد

دل در تن از آرزوی او جان می کند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۴۵

 

یارم به سفر چو راه رفتن بگزید

نرگس دیدم ازو روان مروارید

بیچاره دلم در پی او می نگرید

می گفت که الوداع و خون می بارید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۴۶

 

روزی دو سه از وصل تو بودم دلشاد

وز بند هوس شبی دو، دل گشت آزاد

خواهد که دهد فراق، عیشم بر باد

آری که فراق تو به روز من باد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۴۷

 

گر ماه شوی به جز محاقی نبود

ور زهره شوی جز احتراقی نبود

این صحبتها که در جهان می بینی

چون در نگری به جز فراقی نبود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۴۸

 

وصل ارچه که دیده را منوّر دارد

کام دل را چو شهد و شکّر دارد

ناگاه برون جهد فراقی زکمین

صافی شده وصل را مکدّر دارد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۴۹

 

صحرای جهان بی تو مرا تنگ آید

بی روی توَم جهان سیه رنگ آید

آن نشنیدی که در مثلها گویند

محنت زده را ز هر سویی سنگ آید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۵۰

 

شب دوش نقاب قیر بر رخ چو کشید

از هجر توَم جان به لبان خواست رسید

در خواب خیال تو چو آمد برمن

با روی تو سیر دیدنم صبح دمید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۵۱

 

داماد خیال را نثاری نرسد

ناخورده شراب را خماری نرسد

آن کس که غریق بحر هجران تو نیست

هرگز به لبی یا به کناری نرسد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۵۲

 

یار ارچه زمن هیچ نمی آرد یاد

هست این دلم از یاد غمش دایم شاد

نیشی کز هجر بر دل ریشم زد

صد چشمهٔ خون زچشم من بیش گشاد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۵۳

 

ماییم زدل دور و ز دلبر مهجور

در درد بمانده ایم وز درمان دور

سبحان الله این چه پریشانیهاست

جان خسته و دل سوخته و تن رنجور

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۵۴

 

او را چه تمتّع از جوانی باشد

کش بی تو حیات و زندگانی باشد

بیزارم از آنک سر برآرم بی تو

گر خود همه عمر جاودانی باشد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۵۵

 

چون دید دل من اثر سوز فراق

شد منهزم از لشکر پیروز فراق

او از سر آرزو به کلّی برخاست

خواهی شب وصل باش خواه روز فراق

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۳۱۸
۱۳۱۹
۱۳۲۰
۱۳۲۱
۱۳۲۲
۶۴۶۲