گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۸۱

 

زین سان که مراست از تو در سینه سرور

می ترسم از آنک خواجه گردد مغرور

مغرور مشو که شاهد ما معنی است

نزدیک میا تا نکنی صورت دور

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۸۲

 

ای دل نفس تو می شمارند آخر

بنگر که رقیبان به چه کارند آخر

عالم باغی است و خلق مانند گلند

گلها همه یک بوی ندارند آخر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۸۳

 

آگاه بزی ای دل و آگاه بمیر

چون طالب منزلی تو در راه بمیر

عشق است نشان زندگانی ورنه

زین سان که تویی خواه بزی خواه بمیر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۸۴

 

ای دل مطلب رخ جهان آرایش

زنهار منه پای تو در دریایش

گر پات فرو شود، که دستت گیرد؟

ور دست درآورد، که دارد پایش؟

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۸۵

 

اندر همه عمر من شبی وقت نماز

آمد بر من خیال معشوق فراز

بگشود زرخ نقاب و می گفت به راز

باری بنگر که از که می مانی باز

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۸۶

 

با آنچ گسستنی است در پیوستی

وآنجا که گذشتنی است خوش بنشستی

امروز گل است و خار از پس بینی

فردات کند خمار کامشب مستی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۸۷

 

هر چیز که او گفت چنان است همه

آن است یقین دگر گمان است همه

این قدر یقین بدان که هر سود که هست

گر نیست سزای او زیان است همه

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۸۸

 

زنهار مگو که رهروان نیز نیند

یا همنفسان بی نشان نیز نیند

زین گونه که تو محرم اسرار نئی

پنداشته ای که دیگران نیز نیند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۸۹

 

تا نان حرام و آب یک روزهٔ ما

بیرون نشود زکاسه و کوزهٔ ما

می خندد روزگار و می گرید عمر

بر طاعت و بر نماز و بر روزهٔ ما

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۲۹۰

 

هر لقمه که آلوده بود قی به از آن

بی خود به تواضع آردت می به از آن

نیکی و غرور دور دارد زخدای

بد بودن و اعتراف در پی به از آن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱

 

تا زآینه زنگ را کسی نزداید

ممکن نبود که قابل نفس آید

نفس آینهٔ عقل تو شد پاکش دار

کز پاکی تو تو را به تو بنُماید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۲

 

آن باش که دلها به تو مایل گردد

تا هرچ بداست از تو زایل گردد

اوصاف ذمیمه را زخود بیرون کن

تا روح تو در جسم تو کامل گردد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۳

 

مرد آن نبود که ظاهر آرای بود

تا در دل و جان مردمش جای بود

مردانه درآی و باطن آرایی کن

کآن زن باشد که ظاهر آرای بود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۴

 

تا با خودم از عشق خبر نیست مرا

جز بر در دل هیچ گذر نیست مرا

چون من به میان نیم تُوی حاصل من

جز من به تو مانعی دگر نیست مرا

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۵

 

سبحان الله که چه زیانم خود را

بر باد هوا همی نشانم خود را

نیکان خود را هنوز بد دانستند

من نیک بدم و نیک دانم خود را

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۶

 

زآن باده که در مجلس آن شاه دهند

بی زحمت ساقی به سحرگاه دهند

خواهی که کمال معرفت دریابی

از خود به درآ تا به خودت راه دهند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۷

 

تا ظن نبری که خوی دد نیست مرا

یا آلت جنگ یک دو صد نیست مرا

بد زآن نکنم که بد کنم بد باشد

واین عادت بد که نیست بد نیست مرا

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۸

 

یا در راه او به جان طلب معنی را

یا کم بکن از سر زبان دعوی را

خراز پی آن است که بار تو کشد

تا چاکر خر کنی چرا عیسی را

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۹

 

می باید ساختن گرت برگ صفاست

با نیک و بد و خرد و بزرگ و کژ و راست

با آتش و آب و باد باید بودن

واندر حرکت چو گرد باید برخاست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۰

 

بگذار بدی که در من از وی صد نیست

چد بد که مرا امید نیکی خود نیست

افسوس که خلق را امید نیک است

اندر من و سرمایهٔ من جز بد نیست

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۲۹۷
۱۲۹۸
۱۲۹۹
۱۳۰۰
۱۳۰۱
۶۴۶۲