اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
»
شمارهٔ ۱
تا زآینه زنگ را کسی نزداید
ممکن نبود که قابل نفس آید
نفس آینهٔ عقل تو شد پاکش دار
کز پاکی تو تو را به تو بنُماید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معشوقهٔ خانگی بهکاری ناید
کاو دل ببرد رخ بهکسی ننماید
معشوقه خراباتی و مطرب باید
تا نیمشبان آید و کوبان آید
معشوقهٔ خانگی به کاری ناید
کودل برد و روی به کس ننماید
معشوقه خراباتی و مطرب باید
تا نیم شبان زنان و کوبان آید
هر روز کمان گوشه تو بگراید
رو دلبرکی جو که ترا برباید
یا هر که ترا دید ترا سیر آید
بس مرغدلی اگر نباشد شاید
مردی که براه عشق جان فرساید
آن به که بدون یار خود نگراید
عاشق بره عشق چنان میباید
کز دوزخ و از بهشت یادش ناید
گر نعل سمند تو بر آهن ساید
زو چشمۀ خضر در زمان بگشاید
ور خصم تو در آینه رخ بنماید
دست اجل از آینه بیرون آید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.