ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۸
کشند ار صف ز طهران تا به تجریش
نبینیشان به صف یک مو پس و پیش
ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۱۱
ز اصلاحش چه می خواهی از این بیش
که نبود در وزارتخانه یک ریش
ایرج میرزا » مثنویها » زهره و منوچهر » بخش ۱
رفت کند هرچه مَرال است و میش
برخیِ بازویِ توانایِ خویش
ایرج میرزا » مثنویها » زهره و منوچهر » بخش ۳
هر که نهند پایِ جَلادت به پیش
عاقبت از پیش بَرَد کار خویش
عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبهها) » شمارهٔ ۵ - دلاکیه عارف
هی بریدی آن و هی از جیب خویش
پنبه می چسباند بر آن زخم ریش
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۲ - به یکی از دوستان
ای شوکت ای شکسته دل دوستان خویش
بر جان عاشقان مزن از هجر خویش نیش
گر بنگری در آینهٔ قلب خویشتن
بینی به خود ارادت یاران زپیش بیش
اوقات دوستان مکن از زهر عشوه تلخ
[...]
ملکالشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۳ - حالت مردم دنیا
زین خداوندان گر یک تن بیتی گوید
که ز نادانی خود نیز نداند معنیش
میر قابوس ببایدش نوشتن و آنگاه
ز افسر سنجر سازند به تذهیب طلیش
پس بیارایند او را به دو صدگونه نگار
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » خمریه
اینانند آنان که دو سه ماه ازین پیش
آوردمشان از رز زی مصطبهٔ خویش
وانگه به لگد کردم پشت و برشان ریش
چونان بنهادمشان یک روز کم و بیش
ملکالشعرا بهار » ترجیعات » وقت کا رست
در جهل مباش و دانش اندیش
کز جهل نرفت کاری از پیش
زنهار به فکر کار خود باش
بیگانه چنین مباش از خویش
با داروی فکر تا توانی
[...]
ملکالشعرا بهار » ترجیعات » از زبان محمدعلی شاه مخلوع
بر یاد نگار عیسوی کیش
کردیم سفر به ملک اطریش
درویشانه گذشتم از خویش
کز عشق، شهان شوند درویش
ملکالشعرا بهار » مستزادها » مناظرهٔ ادبی (در جواب صادق سرمد از ادبای زمان)
چاپ شد آثار استادان پیش
شاعران را تازه شد آیین وکیش
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار
کرد قزوین را دگر ره پایتخت آن پاک کیش
و ز شه عثمانی و روسش سفیر آمد بهپیش
شاه ترکستان به ناگه رانده گشت از ملک خویش
شد به سوی شاه و یاری خواست با حال پریش
شه نهاد او را ز یاری مرهمی بر قلب ریش
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار
این زبردستی چو از نادر بدید ان زشت کیش
روی واپس کرد و راه اسپهان بگرفت پیش
رفت نادر در پیش چون شیر در دنبال میش
دید چون اشرف سپاهی در قفا زاندازه بیش
خهراستاز خثمانیانجیشی بهٔاریسهری خریش
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - هدیهٔ تاگور
گرچه ز حشمت به حوالیش جیش
ساده چو سقراط و فلاطون به عیش
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - هدیهٔ تاگور
هند، صدفوار دهان برد پیش
قطره فروبرد و فروشُد به خویش
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - نامهٔ منظوم
شوم، گیرم ره ملک ری از پیش
مگر جویم در او کام دل خویش
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۵ - خیال مستان
چو می خوردی خیال بد میندیش
که از مستی خیال بد شود بیش