گنجور

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۵

 

چو بهری ز تیره شب اندر چمید

کی نامور پیش چشمه رسید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۵

 

چو از کوه خورشید سر برکشید

ز چشم مهان شاه شد ناپدید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۶

 

چو برف از زمین بادبان برکشید

نبد نیزهٔ نامداران پدید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۶

 

اگر شاه شد از جهان ناپدید

چو باد هوا از میان بردمید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۶

 

همی گفت گودرز کاین کس ندید

که از تخم کاووس بر من رسید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۶

 

کنون دیگر از چشم شد ناپدید

که دید این شگفتی که بر من رسید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۷

 

چو لهراسب گفتار دستان شنید

بدو آفرین کرد و دم درکشید

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۷

 

که یزدان شما را بدان آفرید

که روی بدیها شود ناپدید

فردوسی
 

کسایی » دیوان اشعار » صبح و نبید

 

صبح آمد و علامت مصقول بر کشید

وز آسمان شمامهٔ کافور بر دمید

گویی که دوست قُرطهٔ شَعر کبود خویش

تا جایگاه ناف به عمدا فرو درید

در شد به چتر ماه سنانهای آفتاب

[...]

کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » شنبلید ، در میان خوید

 

بگشای چشم و ژرف نگه کن به شنبلید

تابان به سان گوهر، اندر میان خوید

بر سان عاشقی که ز شرم رخان خویش

دیبای سبز را به رخ خویش بر کشید

کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » گازُر

 

کوی و جوی از تو کوثر و فردوس

دل و جامه ز تو سیاه و سپید

رخ تو هست مایهٔ تو، اگر

مایهٔ گازران بود خورشید

کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » دیده و اشک

 

دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من

میانِ دیده و مژگان ستاره‌وار پدید

به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه

به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید

کسایی
 

کسایی » دیوان اشعار » بهار

 

زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید

باد به گل بر بَزید گل به گل اندر غژید

یاسمن لعل‌پوش سوسن گوهرفروش

بر زنخ پیلگوش نقطه زد و بشکلید

دی به دریغ اندرون ماه به میغ اندرون

[...]

کسایی
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۴

 

یک نیم رخت الست منکم ببعید

یک نیم دگر ان عذابی لشدید

بر گرد رخت نبشته یحی و یمیت

من مات من العشق فقد مات شهید

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۵

 

آورد صبا گلی ز گلزار امید

یا روح قدس شهپری افگند سفید

یا کرد صبا شق ورقی از خورشید

یا نامهٔ یارست که آورد نوید

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۶

 

گوشم چو حدیث درد چشم تو شنید

فی‌الحال دلم خون شد و از دیده چکید

چشم تو نکو شود به من چون نگری

تا کور شود هر آنکه نتواند دید

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۷

 

هر چند که دیده روی خوب تو ندید

یک گل ز گلستان وصال تو نچید

اما دل سودا زده در مدت عمر

جز وصف جمال تو نه گفت و نه شنید

ابوسعید ابوالخیر
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴ - بردن گلشاه را از حی

 

سحر گه به نزدیک ایشان رسید

به کام دل خویشتن شان بدید

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان

 

ربیع ابن عدنان بدو بنگرید

دو تا گشته پیری جهان دیده دید

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان

 

ربیع ابن عدنان چو او را بدید

یکی نعره ای از جگر برکشید

عیوقی
 
 
۱
۶۵
۶۶
۶۷
۶۸
۶۹
۳۴۶
sunny dark_mode