گنجور

 
کسایی

صبح آمد و علامت مصقول بر کشید

وز آسمان شمامهٔ کافور بر دمید

گویی که دوست قُرطهٔ شَعر کبود خویش

تا جایگاه ناف به عمدا فرو درید

در شد به چتر ماه سنانهای آفتاب

ور چند جِرم ماه سر اندر سپر کشید

خورشید با سهیل عروسی کند همی

کز بامداد کِلّهٔ مصقول بر کشید

وان عکس آفتاب نگه کن ؛ علم علم

گویی به لاژورد می سرخ بر چکید

یا بر بنفشه‌زار گل نار سایه کرد

یا برگ لاله‌زار همی بر چکد به خوید

یا آتش شعاع ز مشرق فروختند

یا پرنیان لعل کسی باز گسترید

جام کبود و سرخ نبید آر، کآسمان

گویی که جامهای کبود است پُر نبید

جام کبود و بادهٔ سرخ و شعاع زرد

گویی شقایق است و بنفشه‌ست و شنبلید

چون خوش بود نبید بر این تیغ آفتاب

خاصه که عکس او به نبید اندرون فتید

آن روشنی که چون به پیاله فرو چکد

گویی عقیق سرخ به لؤلؤ فرو چکید

وان صاف می که چون به کف دست بر نهی

کف از قدح ندانی، نی از قدح نبید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کسایی

بگشای چشم و ژرف نگه کن به شنبلید

تابان به سان گوهر، اندر میان خوید

بر سان عاشقی که ز شرم رخان خویش

دیبای سبز را به رخ خویش بر کشید

منوچهری

از ابر نوبهار چو باران فروچکید

چندین هزار لاله ز خارا برون دمید

آن حله‌ای که ابرمر او را همی‌تنید

باد صبا بیامد و آن حله بردرید

امیر معزی

جشن خزان به‌خدمت شاه جهان رسید

رایت ز کوهسار به صحرا درون کشید

از عکس رایت وی و از نور آفتاب

وز جام می سه صبح بهٔک جای بردمید

شرط است اگر کنند به جشنی چنین نشاط

[...]

سوزنی سمرقندی

ای بنده طول عمر تو خواهنده از خدا

از بنده یک حدیثک موجز توان شنید

فصل زررز است، بدینگاه دست گیر

چندانکه نیمدانک بزر، رز توان خرید

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
نصرالله منشی

صبح آمد و علامت مصقول برکشید

وز آسمان شمامه کافور بردمید

گویی که دست قرطه شعر کبود خویش

تا جایگاه ناف بعمدا فرو درید

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه