ربودند گلشاه دل خسته را
مر آن دل گسل سرو نورسته را
چو کردند از هر سویی جست و جوی
سوی خانهٔ ورقه دادند روی
بجستنش کردند دیری درنگ
بدان تا مگر آورندش بچنگ
چو بسیار جستند کم یافتند
برفتن همه روی برتافتند
چو رفتند آن لشکر تیره رای
به پیروزی و خرمی باز جای
بنی شیبه گشته بر آن کشتگان
دوان ورقه هر سو چو دیوانگان
نه ز احوال بابک بدش آگهی
نه ز احوال آن زاد سرو سهی
ز من بشنو اکنون گه تاختن
که آورد از بهر کین آختن
یکی حی بد برسه منزل زمین
مقام هزبران پرخاش و کین
سپاهی همه صف در و جان سپر
همه آهنین شخص و رویین جگر
بریشان یکی مهتر شاه فش
صف آشوب و گردن کش و کینه کش
به نسبت شریف و به مردی تمام
ربیع ابن عدنان و ضبی بنام
بنی ضبه بد نام آن شهر و حی
کی مال بنی شیبه کردند فی
ربیع ابن عدنان ز گل شه خبر
شنیده بد از مردم بابصر
کی چونست دیدار و فرهنگ اوی
قد چابک و روی گل رنگ اوی
ز بس نعت آن لعبت خوب چهر
بدلش اندرون رسته بدبیخ مهر
فرستاده بد پنج شش ره پیام
سوی باب گلشاه فرخنده نام
که با مهر من مهر پیوسته کن
در کینه و داوری بسته کن
به من ده تو آن دل گسل ماه را
پری چهره گلشاه دل خواه را
مکن جان فدا بهر فرزند را
یکی پند بس مرخردمند را
تو دانی که از ورقه من کم نیم
اگر مرورا خویش و بن عم نیم
شنیدم که با ورقهٔ تیز چهر
درآمد به عهد و به پیوست مهر
زورقه چه خیزد، چه آید از اوی؟
ز جوی تهی آب دریا مجوی!
چه در خورد ورقه است گلشاه تو
به من گردد آراسته گاه تو
ز قول من ار بگسلی هوش ورای
شبیخون و جنگ مرا دارپای
چنین چند گه کس فرستاده بود
ز هر گونه پیغامها داده بود
ندیده بد از باب گل شه جواب
نه اندر خطا و نه اندر صواب
از آن باشگونه دلش تفته شد
چو شیری که بر گور آشفته شد
همی بود خاموش پرسان خبر
ز گلشاه وز ورقهٔ پر هنر
نشسته به آرام و آهستگی
که تا کی کنند عقد پیوستگی
چو آگه شد از حال گردان سپهر
کی با یک دگرشان بپیوست مهر
همی بود و بر درد گشته صبور
که تا هر دو کی کرد خواهند سور
در آن شب کشان عقد بد ساختن
سه منزل زمین کردشان تاختن
سحر گه به نزدیک ایشان رسید
به کام دل خویشتن شان بدید
یکی بهره هشیار و یک بهره مست
درآمد به شمشیر و بگشاد دست
به تیغ بلاشان فروکوفت خرد
بدان کش هوا بود بگرفت و برد
چو برگشت و برحی خود رفت باز
بدیدار گلشاهش آمد نیاز
مر آن دل گسل ماه را پیش خواند
بدیدار او در شگفتی بماند
یکی گلبن لعل روینده دید
تذرو گرازان و یا زنده دید
درفشان یکی ماه دو هفته دید
همه بر گل و لعل بشکفته دید
دل و جان به یک نظرت او را سپرد
بلی عشق خوبان نه کاریست خرد
چو در طلعت و قامتش خیره ماند
نوازیدش و پیش خود در نشاند
ز شادی یکی شعر آغاز کرد
بدل در، در ِ خرمی باز کرد
بدو گفت ایا لعبت خوب چهر
دلم بسته کردی تو دربند مهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستان ربودن گلشاه، دختری زیبا و دلنشین، روایت میشود. افرادی به دنبال او میگردند ولی نمیتوانند او را پیدا کنند و در نهایت، پس از جستجوی فراوان، به خانه بازمیگردند. در این میان، شخصی به نام ربیع ابن عدنان از زیبایی گلشاه شنیده و میخواهد او را به دست آورد. او پیامهایی به گلشاه میفرستد تا با مهر و محبت نسبت به او ارتباط برقرار کند و از او درخواست میکند که جان خود را فدای فرزندش نکند. در ادامه، جنگی بین سپاه ربیع و دیگران در میگیرد و او به دنبال گلشاه میرود. وقتی سرانجام به او میرسد، از زیباییاش شگفتزده میشود و احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان میکند. این داستان، به تمایلات عاشقانه و زیباییهای عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: دل خسته و غمگین را از من گرفتند، همانطور که سرو جوان و زیبا را از دل شاداب گلی ربودند.
هوش مصنوعی: وقتی که از هر سمت به جستوجو پرداختند، به سمت خانهی ورقه حرکت کردند و چهرهای را مشاهده کردند.
هوش مصنوعی: مدت زیادی به دنبال او گشتند و درنگ کردند تا شاید بتوانند او را به دام بیندازند.
هوش مصنوعی: وقتی که زیاد تلاش کردند، چیزی به دست نیاوردند و در نهایت همه از عزم خود صرفنظر کردند.
هوش مصنوعی: وقتی آن لشکر با نیتهای ناخرسندانه رفتند، به پیروزی و شادی دوباره بازگشتند.
هوش مصنوعی: بنی شیبه بر روی کشتهها نشسته و در هر سو مانند دیوانگان ورقهای پراکنده دیده میشود.
هوش مصنوعی: نه از وضعیت بابک اطلاعی داری و نه از حال و روز آن جوان بلندبالا.
هوش مصنوعی: اکنون از من بشنو که چه زمانی باید برای انتقام گرفتن اقدام کرد.
هوش مصنوعی: یک موجود شرور به خانهای میرسد که محل نزاع و دشمنی است.
هوش مصنوعی: همه سربازان در صف ایستادهاند و جانشان را برای دفاع آماده کردهاند. آنها با دلهای آهنین و ارادهای قوی آمادهاند تا در برابر دشمن مقاومت کنند.
هوش مصنوعی: با آنها یکی از سرداران شاه درگیر و پر سر و صدا است که در پی انتقام و کینهتوزی میباشد.
هوش مصنوعی: بنا به مقام و اصالت، ربیع ابن عدنان و ضبی، به عنوان مردانی کامل و محترم شناخته میشوند.
هوش مصنوعی: بنی ضبه، که در آن شهر نام خوبی ندارند، به چه دلیلی اموال بنی شیبه را مورد تعرض قرار دادند؟
هوش مصنوعی: ربیع ابن عدنان از مردم بصره خبرهای خوبی درباره گلها شنیده است.
هوش مصنوعی: کیست که مانند او را ببیند، کسی که با قدی هماهنگ و چهرهای مانند گل، فرهنگ و آداب خاصی دارد؟
هوش مصنوعی: به خاطر ستایشهای بینظیر آن معشوق زیبا، عشق در دل من ریشه دوانده و عمیق شده است.
هوش مصنوعی: پیامبری به سمت باغ گلستان با نام خوش و فرخنده رفت تا پیامی را به آنجا برساند.
هوش مصنوعی: عشق و محبت من را به خودت بچسبان و کینهها و خصومتها را به فراموشی بسپار.
هوش مصنوعی: به من بده دل زیبا و دلربا را که مانند ماه است، کسی که چهرهاش همچون گل است و محبوب من است.
هوش مصنوعی: برای فرزند خود جان نده و سختی را تحمل نکن، بلکه یک نصیحت کافی است برای کسی که خردمند است.
هوش مصنوعی: تو میدانی که من هیچ چیز از خود ندارم، اگر ما همدیگر را فراموش کنیم و به اصل و نسب خود توجه نکنیم.
هوش مصنوعی: شنیدم که با کاغذ تیز و برنده، چهرهای زیبا و جذاب به نمایش درآمد و به همراhi آن، شراکت و وفاداری نیز حاصل شد.
هوش مصنوعی: چرا قایق بیهدف حرکت میکند؟ در جوی بیآب به دنبال دریا نرو!
هوش مصنوعی: اگرچه در باغ زیبای گلشاه تو، من هم بخواهم روزی آراسته و مرتب شوم.
هوش مصنوعی: اگر تو از قول من بگذری و هوش و حواست را در میانهی هیاهو و جنگ از دست بدهی، مرا هم در نظر بگیر.
هوش مصنوعی: چنین فردی چند بار پیامی از طرف دیگران فرستاده بود و انواع مختلف پیامها را رسانده بود.
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که نباید از زیبا و دلنشین بودن گل، چیزی بد برداشت کنیم، چرا که در واقع نه اشتباه است و نه درست. به عبارت دیگر، زیبایی و جلوههای ظاهری نباید ما را به قضاوت نادرست وادار کند.
هوش مصنوعی: دل او مانند شیری است که بر تندبادها و چالشها غلبه کرده و به نوعی ناآرامی برخورد کرده است.
هوش مصنوعی: او همواره بهخاطر کنجکاویاش دربارهی گلشاه و ورقهای پر از هنر، ساکت است و سوال میکند.
هوش مصنوعی: نشستهاند با آرامش و نجابت، اما این وضعیت چه زمانی ادامه خواهد داشت تا پیوند و ارتباط برقرار شود؟
هوش مصنوعی: وقتی که او از حال و وضعیت گردونه آسمان آگاه شد، دیگر نمیتوانست با یکدیگر محبت و دوستی برقرار کند.
هوش مصنوعی: او همواره صبور بود و با دردهای خود کنار آمده بود تا اینکه بالاخره هر دو (درد و صبر) به شادی و خوشبختی دست یابند.
هوش مصنوعی: در آن شب، عدهای پیمان ناپسندی را شکل دادند و به سرعت به سوی سه منزل حرکت کردند.
هوش مصنوعی: صبح که به نزد آن ها رسید، شاهد آرزوی دل شان بود.
هوش مصنوعی: یک نفر با فهم و آگاهی و دیگری در حال مستی و نسیان، به یکدیگر برخورد کردند. یکی با شمشیر به میدان آمد و اوضاع را تغییر داد.
هوش مصنوعی: با شمشیر سختیها و مصیبتها خرد آدمی را به چالش میکشد، زیرا جان و روح او تحت فشار قرار میگیرد و به تسخیر درمیآید.
هوش مصنوعی: هنگامی که او برگشت و به زندگی قبلی خود بازگشت، برای دیدار با محبوبش نیازمند بود.
هوش مصنوعی: دل آدمی به تماشای ماه میتپد و هنگامی که آن را میبیند، در برابر زیباییاش شگفتزده میشود.
هوش مصنوعی: شخصی گلزار زیبا و پر از گلهای قرمز را دید که در آن خرسها بازی میکنند و یا اینکه زنبوران در حال زنگ زدن هستند.
هوش مصنوعی: یک شب، ماه دو هفتهای را دید که همه جا پر از گل و لعلهای زیبا و درخشان است.
هوش مصنوعی: دل و جانم را در یک نگاه به او تقدیم کردم، بله، عشق به خوبان کار کوچکی نیست.
هوش مصنوعی: وقتی به چهره و قامت او خیره میشوی، او را نوازش کن و در کنار خودت قرار بده.
هوش مصنوعی: از خوشحالی یکی شعر را شروع کرد و در دلش در شادی و خوشبختی را گشود.
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای زیبای محبوب، با چهره خوبت دل مرا اسیر کردی و در بند عشق گرفتارم کردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.