گنجور

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵ - در معراج

 

خورد شرابی که حق آمیخته

جرعهٔ آن در گِل ما ریخته

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۲ - در مقام و مرتبت این نامه

 

آن زری از کان کهن ریخته

وین دری از بحر نو انگیخته

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۶ - خلوت اول در پرورش دل

 

شاخ ز نور فلک انگیخته

در قدم سایه درم ریخته

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۷ - ثمره خلوت اول

 

تا نمکش با شکر آمیخته

شِکَّر شیرین‌نمکان ریخته

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۰ - مقالت اول در آفرینش آدم

 

آن ز دو گهواره برانگیخته

مغز دو گوهر به هم آمیخته

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۲ - مقالت دوم در عدل و نگهداری انصاف

 

خاکْ تهی بِه نه درآمیخته

گَرد بود خاکِ برانگیخته

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۶ - مقالت چهاردهم در نکوهش غفلت

 

می، نمکی دان جگر آمیخته

بر جگرِ بی‌نمکان ریخته

نظامی
 

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۶ - مقالت نوزدهم در استقبال آخرت

 

شمعْ فروزان و شکرْ ریخته

تخت زده غالیه آمیخته

نظامی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

ای غمت اندر دلم آویخته

درد تو با جان من آمیخته

در خم زلفت دل من بیگناه

مانده و بر تار موی آویخته

خیز و به نزدیک من آی و ببین

[...]

سید حسن غزنوی
 

عطار » بی‌سرنامه » بخش ۱

 

عشق با انسان و آن آمیخته

روح اندر خاک دان آویخته

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۲ - الحكایة ‌و التمثیل

 

وآمده با من بجنگ آویخته

من چنین از دست او بگریخته

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سی و پنجم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

این همه لنگر ز تو آویخته

چون شوی با نور حق آمیخته

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۲۳ - مطلب در اسرار توحید و رموز عشق

 

عشق باعشاق بین آمیخته

روح اندر خاک دان آویخته

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۲۷ - رسیدن سالك وصول با پرده ششم

 

میوه او بود سر آویخته

اندر آن اشجارها بگسیخته

عطار
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

ای غمت در جان من آویخته

نه، که خود با جان من آمیخته

یاد رویت، در نگارستان دل

صد هزاران، مهر و مه انگیخته

غمزه خونخواره ی بی آب تو

[...]

اثیر اخسیکتی
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » بیست و نهم

 

ای فتنهٔ انگیخته، صد جان به هم آمیخته

ای خون ترکان ریخته، با لولیان بگریخته

در سایهٔ آن لطف تو، آخر گشایم قلف تو

در سر نشسته الف تو، زان طرهٔ آویخته

از چشم بردی خوابها، زین غرقهٔ گردابها

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۹ - فهم کردن حاذقان نصاری مکر وزیر را

 

نکته‌ها می‌گفت او آمیخته

در جلاب قند زهری ریخته

مولانا
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۲
sunny dark_mode