گنجور

اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۲ - حرفی چند با امت عربیه

 

ساده و طبعش عیار زشت و خوب

از طلوعش صد هزار انجم غروب

اقبال لاهوری
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۱ - کار و کوشش سرمایۀ پیروزی است

 

گفت شکستم، چه کنم؟ گفت خوب

هرچه شکستی ز سرِ ره بِروب

ایرج میرزا
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » دردریات (مطایبه‌ها) » شمارهٔ ۲ - تیمورتاش نامه

 

سر بدسگالان چو افعی بکوب

محال است از فکر بد، کار خوب

عارف قزوینی
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » شب زمستان

 

سگ‌دویده روز تا شب از شمال و از جنوب

خورده ‌مسکین ‌پاره‌های ‌سنگ ‌و ضربت‌های چوب

استخوان خشک هم یخ بسته زیر خاکروب

آن یتیم بی‌پدر هم پرسه کرده تا غروب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - طبیبان وطن

 

بگویندش مباش این‌قدر مرعوب

مهیا شوکه فردا می‌شوی خوب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - در رثاء ایرج

 

مردی و اختر ما کرد غروب

لیک شد مرگ تو از بهر تو خوب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۲ - باباشمل‌نامه

 

آسیا ایمن‌ شده‌ست از کندوکوب

وقت‌شلتاق‌است برگرد از اروپ

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۶ - به یاد عشقی

 

برآمد یکی تندباد از جنوب

یکی سیل برخاست‌ کاشانه کوب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸۱ - تود و بید

 

نگه کن به من کاندرین جای خوب

نه‌ رنجست‌ و انده‌ نه‌ سنگست‌ و چوب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۸ - حکایت محمود غزنوی

 

وان که دارد سوار چون ایوب‌

مدح دزدان کند نباشد خوب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۵ - ملاقات دوم با آیرم

 

شه شناسد یکان یکان را خوب

همه را زود می کند جاروب

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » چهار خطابه » خطابهٔ سوم

 

دشت دهد حاصل مرغوب خوب

کوه شود حامل‌ محصول چوب

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۴ - غدیریه به بحر جدید

 

از او یافت ضیا دیده یعقوب

از او یافت شفا علت ایوب

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۲ - تابلوی اول: شب مهتاب

 

نموده در پس که آفتاب تازه غروب

سواد شهرری از دور نیست پیدا خوب

جهان نه روز بود در شمر نه شب محسوب

شفق ز سرخی نیمیش بیرق آشوب

میرزاده عشقی
 
 
۱
۱۴
۱۵
۱۶
sunny dark_mode