گنجور

اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۶۰ - حکایت ذوالنون مصری

 

گبر چل ساله به مشت ارزنی

از کمال مرحمت مؤمن کنی

اسیری لاهیجی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱

 

گل شکفت و هر کسی دارد هوای گلشنی

ما و داغ آتشین رویی و کنج گلخنی

گشت بستان کن که بهر دیدن روی تو شد

هر گلی چشمی و هر چشمی چراغ روشنی

مست می آیی و در دلها تصرف می کنی

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶

 

ای حدیثت شکر ناب چه شیرین‌سخنی

که به شیرینی گفتار شکر می‌شکنی

می.توان دید ز لطف بدنت جوهر جان

جان من باد فدای تو چه نازک‌بدنی

چاک زد پیرهن از رشک قبای تو چو گل

[...]

بابافغانی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

بهست گور و کفن از قبا و پیرهنی

که پاره پاره نسازند بهر سیم تنی

به تیغ محنت شیرین‌لبان که دارد تاب

مگر زمانه بسازد ز سنگ کوه‌کنی

به پنبه‌های جراحت نهان چراست تنم

[...]

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۸

 

رفتی و رفت بی‌رخت از دیده روشنی

در دیده ماند اشکی و آن نیز رفتنی

آن تن ز پافتاد که در زیر بار عشق

از کوههای درد نکردی فروتنی

آن قدر که بود خیمهٔ عشق تو را ستون

[...]

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش

 

تو تیر بر درخت سدره زنی

لیک ترسم که بیخ خود فکنی

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش

 

ظلم نبود که با چنان سخنی

که بود مهزل هر انجمنی

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۴ - حکایت

 

تا چو نظر جانب او افکنی

دیده شود هر چه بود دیدنی

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۷ - حکایت

 

خواجه آکنده به کبر و منی

کوهش اگر هیکل گردن کنی

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱۲ - فی الریا و التلبیس بالذین هم أعظم جنود ابلیس

 

با همه خودبینی و کبر و منی

لاف تقوی و عدالت می‌زنی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۱۳ - علی سبیل التمثیل

 

بود در شهر هری، بیوه زنی

کهنه رندی، حیله‌سازی، پرفنی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » نان و پنیر » بخش ۴ - قال المولوی المعنوی

 

شهر پر دزد است و پر جامه کنی

خواه شحنه باش گو و خواه نی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت دوم

 

در وحل تأویل ها در میتنی

چون نمیخواهی کز آن دل برکنی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش چهارم - قسمت اول

 

چونکه استنشاق بینی میکنی

بوی جنت خواهی از رب غنی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

سعی تو از بهر دنیای دنی

تا چه مقدار است ای مرد غنی؟

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت دوم

 

دل شود زنده زبی خویشتنی

نه زپر مکری و بسیار فنی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول

 

عنکبوت ار نئی از طبع دنی

تار اسباب به هم چند تنی

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول

 

میدان به کام خاطر و گوئی نمیزنی

باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی

شیخ بهایی
 
 
۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۳۷
sunny dark_mode