ای حدیثت شکر ناب چه شیرینسخنی
که به شیرینی گفتار شکر میشکنی
می.توان دید ز لطف بدنت جوهر جان
جان من باد فدای تو چه نازکبدنی
چاک زد پیرهن از رشک قبای تو چو گل
هر سهیقد که علم بود به گل پیرهنی
جان من یک نفس از ذکر لبت غافل نیست
هم تویی واقف این حال که در جان منی
میشوی یار رقیبان جفاکار مدام
فتنه در انجمن اهل وفا میفگنی
میکشد غصه هجرم چه دهی مژده وصل
این بشارت به کسی ده که بود زیستنی
آه جانسوز، فغانی ز دل گرم مکش
دم نگه دار که بر جان خود آتش نزنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و لطافت معشوق خود اشاره میکند و شکرگزار سخنان شیرین اوست. او از تاثیر وجود معشوق بر جانش صحبت میکند و عشق و اشتیاقش را به او ابراز میکند. همچنین، از غم و اندوه جدایی یاد کرده و آرزوی وصال را دارد. شعر حاکی از محبت عمیق و عواطفی است که میان عاشق و معشوق وجود دارد و به زیباییها و چالشهای عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: شما به قدری زیبا و شیرین صحبت میکنید که کلامتان مانند شکر شیرین است. وقتی شما صحبت میکنید، طعمی خوشایند و لذیذ به کلماتتان میدهید.
هوش مصنوعی: میتوان دید که زیبایی و لطافت بدنت چقدر بر جان من تاثیر دارد. جان من فدای توست، زیرا تو بدنی بسیار نرم و دلربا داری.
هوش مصنوعی: پیرهن را از حسادت زیبایی تو درید، مانند گلی که بر قامت بلند خود علم میفشاند.
هوش مصنوعی: محبوب من، جان من هرگز از یاد نام تو غافل نیست. تو هم از حال من آگاه هستی که چقدر به تو وابستهام.
هوش مصنوعی: در جمع دوستان وفادار، تو همواره باعث ایجاد آشوب و فتنه میشوی و به دوستان رقیب کمک میکنی.
هوش مصنوعی: غصه جدایی مرا میکشد، پس این خبر خوش را به کسی بده که شایسته زندگی کردن است و در انتظار وصال است.
هوش مصنوعی: ای دل، آه و نالهی دردناکی را از خود بلند نکن؛ نفس خود را نگهدار و نگذار که بر جان خود آتش نزنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه لطفست که ناموس صبا میشکنی
وین چه حلمست که دشمن به غلط میفکنی
دشمنان از سخن نرم تو مغرور شدند
وقت باشد که زیانکار شود خوشسخنی
چند ازین قاعدهها وقت درآمد که کنون
[...]
در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی
این همه دوری و پرهیز و تکبر چه کنی
حد و اندازهٔ هرچیز پدیدار بود
مبر از حد صنما سرکشی و کبر و منی
از پی آنکه قضا عاشق تو کرد مرا
[...]
به شکرخنده بتا نرخ شکر میشکنی
چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی
گلرخا سوی گلستان دو سه هفته بمرو
تا ز شرم تو نریزد گل سرخ چمنی
گل چه باشد که اگر جانب گردون نگری
[...]
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
[...]
مست و شوریده چنانم که ز بی خویشتنی
من توام هیچ نمیدانم اگر خود تو منی
شرطِ اخلاص چنان است ز مبدایِ وجود
که نه من بر تو گزینم نه تو بر من شکنی
وقت وقتی چه شود گر به سرِ ما گذری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.