گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۷ - حکایت

 

ز زرین نطاق و ز سیمین زره

ز فیروزه بند از عقیقش گره

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۵۴ - حکایت

 

به او گفت قصاب کای قسوره

بکشتم یکی نغز فربه بره

آذر بیگدلی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۲۴

 

در کمندی اوفتادستیم صعب

پای تا سر حلقه حلقه چون زره

هرچه می‌پیچیم کز آن وارهیم

بیشتر گردد ز پیچیدن گره

قاآنی
 

قاآنی » مسمطات » شمارهٔ ۳ - وله ایضاً

 

هماره تا خور ز حوت چَمَد به برج بَره

همیشه تا آسمان بود به شکل کُره

هماره تا خط راست نمی‌شود دایره

به جان خصم تو باد زنار غم نایره

قاآنی
 

قاآنی » مسمطات » شمارهٔ ۵ - و لهُ ایضاً فی مدحه

 

فلک فر علیقلی که جودش بود فره

به رویش‌ ندیده کس مگر روز کین گره

ز سهم خدنگ او چو بیرون جهد ز زه

کند ماه آسمان چو ماهی به تن زره

قاآنی
 

قاآنی » مثنوی

 

مطبخی از بهر طعام سِرِه

داشت قضا را بره‌ای نادره

قاآنی
 

قاآنی » مثنوی

 

بس کن ازین گرگ دلی‌ ای بره

چند به خورشید کنی مسخره

قاآنی
 

قاآنی » مثنوی

 

قصدم ازین قصه نبد یکسره

صحبت بانو و سرا و بره

قاآنی
 

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۳۰ - ذکر آوردن فضّه شیر را به قتلگاه

 

نی سواران شد گریزان یکسره

چون حمیر از غرّش آن قسوره

نیر تبریزی
 
 
۱
۱۴
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸