گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو

 

چنین بود آن نگار سرو بالا

چنین بود آن بت خورشید سیما

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس

 

بر آمد نیلگون ابری ز دریا

به آب سیل دریا کرد صحرا

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

به شب در بستر و بالین دیبا

تو گویی غرقه‌ام در ژرف دریا

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

چو خواهد بد درختی راست بالا

چو بر روید بود ز آغاز پیدا

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

چنین بادا کبود و کوژ بالا

هر آن کاو بشکند پیمانش از ما

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۸ - گردیدن شاه موبد به گیتى در طلب ویس

 

به کوه و بیشه و هامون و دریا

همی شد پنج مه چون مرد شیدا

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

نگارا در جهان بودی تو تنها

ندیدی هیچ کس را با تو همتا

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس

 

اگر مهر نُوت گشته‌ست پیدا

کهن مهر مرا مفگن به دریا

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس

 

پلنگ من شده‌ست آهو به صحرا

نهنگ من شده‌ست ماهی به دریا

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى

 

چو زو نشکیبی او را باش تنها

تو زو رسوا و او نیز از تو رسوا

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۳۸۴
sunny dark_mode