گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۸

 

برادران بجهان اعتمادکی شاید

که می بکاهد شادی و غم بیفزاید

زمین عمارت خاکست پی نهاده بر آب

بنای خاک چو بر آب شد کجا پاید

بقا ز نام طلب نی ز عمر تا نشوی

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

به زیر سایه شاهی که مهر از پرتوش زاید

ولی حق که بر خورشید رخت از نور بخشاید

امیرالملک فرخ فر حبیب الله خان خواهد

به جشن عیش خود فرق از فرح بر فرقدان ساید

تمنا دارم از آن شمس طالع کز ره شفقت

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۳

 

بخوان و خانه ات گر شکر و زر

شود خرمن گدا و دزد ناید

باین راه دراز و لقمه تلخ

مرا پا رنج و دندان مزد باید

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - نکوهش بیطرفی ایران

 

اندکی مغز اگر برون آید

دل نهادن بمرگ می باید

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - نکوهش بیطرفی ایران

 

گفت آن را که در نماز آید

اقتدا بر علی همی باید

ادیب الممالک
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۷ - بر غزل ناظم

 

گل‌اندامی که در باغ لطافت بزم آراید

ضیای آفتاب از چاک جیب خویش بنماید

به جز من این معما را کس دیگر نبگشاید

ز انگشتم شمیم غنچه فرودس می‌آید

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » نوروزنامه

 

اگر نوروز در یکشنبه آید

به نظم این سخن فکری بیاید

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » نوروزنامه

 

زمستان خشک و سرما سخت آید

زمستان پوستین پر رخت باید

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » نوروزنامه

 

اگر نوروز در پنجشنبه آید

نکوسال است این گفتن نشاید

طغرل احراری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۲۹ - شنیدم مرگ با یزدان چنین گفت

 

شنیدم مرگ با یزدان چنین گفت

چه بی نم چشمن کز گل بزاید

چو جان او بگیرم شرمسارم

ولی او را ز مردن عار ناید

اقبال لاهوری
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۱

 

نشستم منتظر کز در در آید

ز دیدارش مرا شادان نماید

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۴ - ستایشِ صنیع الدّوله

 

طبیعت گر شَگَرفی ها نَماید

شِگفتی بر شگفتی ها فزاید

ایرج میرزا
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

تجلی کرد یارم تا که گیتی را بیاراید

ولی چون نیک دیدم خویشتن را خواست بنماید

به جز آیینه رویش نبیند روی نیکویش

که آن زیبنده صورت را جز این معنی نمی‌شاید

کدامین دیده را یارا که بیند آن دلارا

[...]

غروی اصفهانی
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۷ - راه عمل

 

نخلی که قد افراشت به پستی نگراید

شاخی که خم آورد دگر راست نیاید

ملکی که کهن گشت دگر تازه نگردد

چون پیر شود مرد، دگر دیر نپاید

فرصت‌مده از دست‌چو وقتی‌به کف افتاد

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترجیعات » صد شکر و صد حیف

 

جشنی اگر امروز بدین مژده بباید

نیکوتر و زیباتر از این جشن نشاید

جشنی و به صدر اندر بنشسته امیری

کز خوی نکو زنگ غم از دل بزداید

فخرالامرا آصف دولت که ز جودش

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - در نصیحت

 

ور نصیحت کنی‌، نهان شاید

نه عیان که‌ش فضیحت افزاید

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - قمرالملوک

 

صد قرن هزار ساله باید

تا یک قمرالملوک زاید

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۶ - در اثبات خدا

 

چو زین اسباب اثباتش نشاید

به نفیش بیش از این اسباب باید

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۵۷
۵۸
۵۹
۶۰