گنجور

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۳ - در صفت ماهتابی

 

یقین دان بی وفا ر ا کشته باید

ببینم تا چه دیگر پیشم آید

ملا مسیح
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۴ - رخصت شدن هنونت از سیتا

 

پری گفتا چو جانم رفته باید

و لیکن چند چیزم مانع آید

ملا مسیح
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۱ - پادشاهی دادن رام ببیکن را و رفتن در شهر لنکا

 

که لنکا را تماشا کرده باید

درین رفتن تأمل می نشاید

ملا مسیح
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۶ - بیان صحبت شدن رام با سیتا

 

به گرمی شوق مشتاقان فزاید

پس آنگه روی دلداران نماید

ملا مسیح
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۷ - حسد بردن خواهر رام بر سیتا و فریب دادن او سیتا را

 

کزینسان کار از سیتا نیاید

که مومن بت پرستی را نشاید

ملا مسیح
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۷ - جنگ لچمن با لو و کش و خسته شدن لچمن به دست ایشان

 

سزای دشمنان زانسان نماید

که از وی مرگ را هم غیرت آید

ملا مسیح
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰

 

خدای عزوجل گر ببخشدم شاید

سزای بندگیش چون ز من نمی‌آید

بهر چه بستم جز حق شکسته باز آمد

دل مرا به جز از یاد حق نمی‌شاید

برای توشهٔ عقبی بسی نمودم سعی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱

 

در سر چو خیال تو درآید

درهای فرح برخ گشاید

هرگاه به یاد خاطر آئی

فردوس برین بخاطر آید

نام تو چو بر زبان رانم

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲

 

شکر تو چسان کنم که شاید

از جز تو ثنای تو نیاید

گر هم نکنم ثنا چه گویم

نطقم بچه کار دیگر آید

آن لب که ثنای تو نگوید

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳

 

زاهدم گفت زهد می‌باید

از من این کارها نمی‌آید

جام می گیرم ار بکف گیرم

شاهدی گر کشم ببر شاید

زهد جز اهل عقل را نسزد

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴

 

زهد و تقوی ز من نمی‌آید

میکنم آنچه عشق فرماید

کرده‌ام خویش را بدو تسلیم

میکند با من آنچه می‌باید

بکف عشق داده‌ام خود را

[...]

فیض کاشانی
 

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۳ - صفت رنگرز

 

خورشید چو از شبم برآید

چون پنجه ی رنگ رز نماید

وحیدالزمان قزوینی
 
 
۱
۵۰
۵۱
۵۲
۵۳
۵۴
۶۰
sunny dark_mode