گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۷

 

ای داده به باد عمر از نادانی

تو قیمت عمر خویش کی می‌دانی؟!

فردا که به زیر خاک تنها مانی

گویی که کنم توبه ولی نتوانی!

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » نوروزنامه

 

رفیقا از کرم هرگه که خوانی

به سامانی دعایی می‌رسانی!

طغرل احراری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶ - سحر در شاخسار بوستانی

 

سحر در شاخسار بوستانی

چه خوش میگفت مرغ نغمه خوانی

بر آور هر چه اندر سینه داری

سرودی ، ناله ئی ، آهی فغانی

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۰ - به مبلغ اسلام در فرنگستان

 

زمانه باز برافروخت آتش نمرود

که آشکار شود جوهر مسلمانی

بیا که پرده ز داغ جگر بر اندازیم

که آفتاب جهانگیر شد ز عریانی

هزار نکته زدی پیش دلبران فرنگ

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۷۰ - جلال و هگل

 

می گشودم شبی به ناخن فکر

عقده های حکیم المانی

آنکه اندیشه اش برهنه نمود

ابدی را ز کسوت آنی

پیش عرض خیال او گیتی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۳۱ - نه در اندیشهٔ من کار زار کفر و ایمانی

 

نه در اندیشهٔ من کار زار کفر و ایمانی

نه در جان غم اندوزم هوای باغ رضوانی

اگر کاوی درونم را خیال خویش را یابی

پریشان جلوه ئی چون ماهتاب اندر بیابانی

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۲۷ - این هم جهانی آن هم جهانی

 

این هم جهانی آن هم جهانی

این بیکرانی آن بیکرانی

هر دو خیالی هر دو گمانی

از شعلهٔ من موج دخانی

این یک دو آنی آن یک دو آنی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۳ - درین وادی زمانی جاودانی

 

درین وادی زمانی جاودانی

زخاکش بی صور روید معانی

حکیمان با کلیمان دوش بردوش

که اینجا کس نگوید «لن ترانی»

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۰۵ - رخم از درد پنهان زعفرانی

 

رخم از درد پنهان زعفرانی

تراود خون ز چشم ارغوانی

سخن اندر گلوی من گره بست

تو احوال مرا ناگفته دانی

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۷۰ - جلال و هگل

 

می گشودم شبی به ناخن فکر

عقده های حکیم المانی

آنکه اندیشه اش برهنه نمود

ابدی را ز کسوت آنی

پیش عرض خیال او گیتی

[...]

اقبال لاهوری
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۲

 

تو ما را بسکه صاف و ساده دانی

فلان کون را برادرزاده خوانی

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۳

 

که ماندَست اندر اینجا جاودانی

که می‌ترسی تو جاویدان نمانی؟

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۵

 

بیا گویم برایت داستانی

که تا تأثیرِ چادر را بدانی

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۱۱

 

چو اشعار نکو بسیار دانی

بگیرد مجلست هر جا که خوانی

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۷ - شکوۀ شاگرد

 

نشاید خواند این را زندگانی

کسالت باشد این نه شادمانی

ایرج میرزا
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه » شمارهٔ ۳ - فی رثائه علیه السلام عن لسان امه

 

بود هر گلی را بهار و خزانی

خزان گل من بهار جوانی

بود شاخ گل سبز در هر بهاری

گل من ز خون بدن ارغوانی

نه یک گل زمن رفته، یک بوستان گل

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

دمی با تو بودن که جان جهانی

بود خوشتر از یک جهان زندگانی

بکن جلوه ای شاهد عالم آرا

که چون شمع دارم سر سرفشانی

ز طور تو هیهات اگر پا بگیرم

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

که دهد مرا نشانی ز تو ای نگار جانی

که نشان هر نشانی است نشان بی نشانی

نه ز صورت تو رسمی نه ز معنی تو اسمی

که برون ز هر خیالی و فزون ز هر گمانی

بتو ای یگانه دلبر که شود دلیل و رهبر

[...]

غروی اصفهانی
 
 
۱
۲۰۲
۲۰۳
۲۰۴
۲۰۵
۲۰۶
۲۱۲
sunny dark_mode