گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۱ - در تهنیت جشن مهرگان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

با همه زیرکی و رندی و پردانی

نخل این کار برآورد پشیمانی

منوچهری
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۶ - مدح ثقة الملک طاهر

 

در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی

گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی

آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری

و آواز برآورده چو آواز جوانی

ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۹ - شکوه از گرفتاری و مدح یکی از بزرگان

 

ای شاد به تو جان من و جان جهانی

هر روز فزون بادا در جان تو جانی

خالی نه ای از مکرمت و حری روزی

فارغ نه ای از رادی و افضال زمانی

پیدا شود از رادی و از دولت هر روز

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰۷ - هم در ثنای او

 

ای شاه شده ست از تو جهان تازه جوانی

کز شادی و از لهو جدا نیست زمانی

مسعود جهانگیر جهانداری و گردون

در ملک تو افزاید هر روز جهانی

از وصف تو عاجز شده هر پاک ضمیری

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۰ - فرامش گشت رسم شادمانی

 

بر آن افراخته کوهم که گویی

مرا فرمود گردون دیده بانی

شدی بی غم ز ظل و خط مقیاس

اگر جایی چنین دیدی بیانی

همانا باز نشناسی چو بینی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۲ - آفت مردمی پشیمانی است

 

ما به هر مجلسی ز تو زده ایم

همچو بلبل هزاردستانی

بسته کاری نکرده ای با ما

مردمی کرده ای فراوانی

زود در هر چه خواستیم از تو

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

ای آنکه به رخساره ارغوانی

نوشین لبی و شیرین زبانی

بازار تو خود همچو آسمانست

زیرا که تو چون ماه آسمانی

فرمان نکویان همه تو را شد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷۲

 

شوخی صنمی خوشی کشی خندانی

طوطی سخنی و عندلیب الحانی

چون برده دلم به لابه و دستانی

لابد پس دل روم چو سرگردانی

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۹۰ - صفت دلبر دیباباف است

 

دیبا بافی ای بت دیبا رخ

هر پیشه را به دو رخ برهانی

دیبا بافی از همه جنسی تو

چون روی خویش بافت نمی دانی

دیبای روم کس نخرد هرگز

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۹۱ - صفت دلبر تاجر باشد

 

ای آنکه به رخسار ارغوانی

نوشین لبی و شیرین زبانی

بازار تو همچون آسمانست

زیرا که تو چون ماه آسمانی

برجند دکان ها تو را و چون مه

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۴ - مرثیه برای رشیدالدین

 

ای فلک سخت نابسامانی

کژ رو و باژگونه دورانی

محنت عقل و شدت صبری

فتنه جسم و آفت جانی

مار نیشی و شیر چنگالی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۵

 

گر دست دهد ز مغز گندم نانی

وز می دو منی ز گوسفندی رانی

با لاله‌رخی و گوشه بستانی

عیشی بود آن نه حد هر سلطانی

خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۹۸

 

* تُنْگی میِ لَعْل خواهم و دیوانی،

سَدّ‌ِ رَمَقی باید و نصف نانی،

وانگه من و تو نشسته در ویرانی،

خوشتر بُوَد آن ز مُلْکَتِ سلطانی.

خیام
 

عمعق بخاری » دیوان اشعار » مقطعات و اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲۷

 

غم تو خجسته بادا، که غمی‌ست جاودانی

ندهم چنین غمی را به هزار شادمانی

منم آنکه خدمت تو کنم و نمی‌توانم

تویی آنکه چاره من نکنی و می‌توانی

عمعق بخاری
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - در مدح ابوحلیم زریر شیبانی

 

ای شیر دل ای زریر شیبانی

ای قوت بازوی مسلمانی

ای رای تو چشم عقل بیداران

ای خشم تو تیغ تیز سلطانی

با عدل تو ظلم عدل نوشروان

[...]

ابوالفرج رونی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۸

 

مخوان فسانهٔ افراسیاب تورانی

مگوی قصهٔ اسفندیار ایرانی

سخن زخسرو و سلطان هفت کشورگوی

که ختم‌گشت بدو خسروی و سلطانی

معز دین خدای و خدایگان جهان

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۹

 

ایا شهریاری که صاحب قرانی

ز جدّ و پدر یادگار جهانی

ملک شاه و الب ارسلان را تو فخری

که پیش از ملک شاه و الب ارسلانی

خداوند روی زمینی ولیکن

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶۰

 

چو تو ندید و نبیند زمانه سلطانی

چو تو نَبُود و نباشد به هیچ دورانی

فلک نیارد دیگر چو تو خداوندی

جهان نبیند دیگر چو تو جهانبانی

هر آن‌ کسی‌ که پرستد به جز تو شاهی را

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶۱

 

شهنشه ملک شاه الب ارسلانی

جهان را خداوند و صاحب قِرانی

به اصل و نسب پادشاه زمینی

به عدل و هنر شهریار زمانی

شه شیربندی و کشورگشایی

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶۲

 

دلم چون دهان کرد کوچک دهانی

تنم چون میان ‌کرد نازک میانی

ز عشاق آفاق جز من که دارد

تنی چون میانی دلی چون دهانی

به شیرین زبانی توان برد دل را

[...]

امیر معزی
 
 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۱۲
sunny dark_mode