گنجور

عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۲۵ - الحكایة و التمثیل

 

ای جهانی جان و دل حیران تو

صد هزاران عقل سرگردان تو

عطار
 

عطار » وصلت نامه » بخش ۱۳ - شرحی از حکایت سلطان محمود با شیخ لقمان سرخسی

 

این جهان و آن جهان خواهان تو

امشبی من آمدم مهمان تو

عطار
 

عطار » نزهت الاحباب » بخش ۱۳ - آوردن باد صبا مژدۀ بلبل از گل و بر سر پیمان آمدن او

 

چون بسی گفتیم از دستان تو

گل بیامد بر سر پیمان تو

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۷ - حكایت آدم علیه السلام

 

هست این تمثیل جسم و جان تو

یک دو روزی آمده مهمان تو

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد

 

گرنه او بودی نبودی جان تو

اوست سر خیل ره و برهان تو

عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۹ - حكایت

 

جوهر آن تو ممالک آن تو

شهریار این لحظه در فرمان تو

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۸

 

ای عشق تو موزونتری یا باغ و سیبستان تو

چرخی بزن ای ماه تو جان بخش مشتاقان تو

تلخی ز تو شیرین شود کفر و ضلالت دین شود

خار خسک نسرین شود صد جان فدای جان تو

در آسمان درها نهی در آدمی پرها نهی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۲

 

سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو

دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو به جان تو

فتنه گر است نام تو پرشکر است دام تو

باطرب است جام تو بانمک است نان تو

مرده اگر ببیندت فهم کند که سرخوشی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۳

 

ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو

جان همه خوش است در سایه لطف جان تو

شاه همه جهان توی اصل همه کسان توی

چونک تو هستی آن ما نیست غم از کسان تو

ابر غم تو ای قمر آمد دوش بر جگر

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۳

 

ای همه سرگشتگان مهمان تو

آفتاب از آسمان پرسان تو

چشم بد از روی خوبت دور باد

ای هزاران جان فدای جان تو

چون فدا گردند جاویدان شوند

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۵

 

آمد خیال آن رخ چون گلستان تو

و آورد قصه‌های شکر از لبان تو

گفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان

جان و جهان چه بی‌خبرند از جهان تو

آخر چه بوده‌ای و چه بوده‌ست اصل تو

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۳

 

آینه جان شده چهره تابان تو

هر دو یکی بوده‌ایم جان من و جان تو

ماه تمام درست خانه دل آن توست

عقل که او خواجه بود بنده و دربان تو

روح ز روز الست بود ز روی تو مست

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۴

 

سیر نیم سیر نی از لب خندان تو

ای که هزار آفرین بر لب و دندان تو

هیچ کسی سیر شد ای پسر از جان خویش

جان منی چون یکی است جان من و جان تو

تشنه و مستسقیم مرگ و حیاتم ز آب

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۷

 

قلم از عشق بشکند چو نویسد نشان تو

خردم راه گم کند ز فراق گران تو

کی بود همنشین تو کی بیابد گزین تو

کی رهد از کمین تو کی کشد خود کمان تو

رخم از عشق همچو زر ز تو بر من هزار اثر

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۹

 

هله طبل وفا بزن که بیامد اوان تو

می چون ارغوان بده که شکفت ارغوان تو

بفشاریم شیره از شکرانگور باغ تو

بفشانیم میوه‌ها ز درخت جوان تو

بمران جان و عقل را ز سر خوان فضل خود

[...]

مولانا
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۵
sunny dark_mode