سیر نیم سیر نی از لب خندان تو
ای که هزار آفرین بر لب و دندان تو
هیچ کسی سیر شد ای پسر از جان خویش
جان منی چون یکی است جان من و جان تو
تشنه و مستسقیم مرگ و حیاتم ز آب
دور بگردان که من بنده دوران تو
پیش کشی میکنی پیش خودم کش تمام
تا که برآرد سرم سر ز گریبان تو
گرچه دو دستم بخست دست من آن تو است
دست چه کار آیدم بیدم و دستان تو
عشق تو گفت ای کیا در حرم ما بیا
تا نکند هیچ دزد قصد حرمدان تو
گفتم ای ذوالقدم حلقه این در شدم
تا که نرنجد ز من خاطر دربان تو
گفت که هم بر دری واقف و هم در بری
خارج و داخل توی هر دو وطن آن تو
خامش و دیگر مخوان بس بود این نزل و خوان
تا به ابد روم و ترک برخورد از خوان تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و علاقه عمیق شاعر به محبوبش میپردازد. شاعر با استفاده از تمثیلهای مختلف، از زیباییهای محبوب، ارتباط نزدیک و وابستگی عاطفی خود به او گفتگو میکند. او به این نکته اشاره میکند که روح او و محبوبش یکی است و بدون او، زندگیاش ناممکن است. همچنین، شاعر به عشق و زیباییهای محبوبش به عنوان منبع زندگی و نشاط اشاره میکند و تاکید میکند که هیچ چیز نمیتواند مانع ارتباط آنها شود. در نهایت، شاعر از درگاه محبوب به عنوان محلی برای آرامش و نزدیکی به او یاد میکند و از تلاش برای ورود به این دنیای عاشقانه سخن میگوید.
هوش مصنوعی: نیمی از مسیر زندگی را با لبخند تو طی میکنم، ای کسی که هزاران آفرین بر زیبایی لبها و دندانهایت میگویم.
هوش مصنوعی: هیچکس از جان خودش راضی نمیشود، ای پسر، تو تمام وجود منی؛ جان من و تو یکی است.
هوش مصنوعی: من در حال تجربه تشنگی و عطش هستم و در شرف مرگ و زندگی قرار دارم. دوری از آب برایم دشوار است چون من تابع و وابسته به دوران تو هستم.
هوش مصنوعی: تو به من توجه میکنی و همه چیز را به خاطر من انجام میدهی، تا زمانی که من بتوانم از دل تو و از درون خودم بیرون بیایم.
هوش مصنوعی: هرچند که دستانم از هم جدا شدهاند، اما دست من به تو تعلق دارد. بدون تو و دستانت، دستان من چه کاری میتوانند انجام دهند؟
هوش مصنوعی: عشق تو به من گفت که ای کیا، به حرم ما بیا تا هیچ دزدی نتواند به حرمت تو آسیب برساند.
هوش مصنوعی: گفتم ای صاحب قدم، به این در نزدیک شدم تا دل دربان تو از من آزرده نشود.
هوش مصنوعی: به او گفته شد که هم به دنیای درونی خود آگاه هستی و هم به دنیای بیرونی. تو در هر دو جهان، چه درون و چه بیرون، جایگاه و وضعیت خود را داری.
هوش مصنوعی: سکوت کن و دیگر نخوان، همین اندازه کافی است. تا ابد میخواهم بروم و از سفره تو و دیگران جدا شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آینه جان شده چهره تابان تو
هر دو یکی بودهایم جان من و جان تو
ماه تمام درست خانه دل آن توست
عقل که او خواجه بود بنده و دربان تو
روح ز روز الست بود ز روی تو مست
[...]
یا علی ای عقل کل واله و حیران تو
خیل رسل را بود چنگ بدامان تو
صغیر آنکو شده ز جان ثنا خوان تو
طبعش جوئی بود ز بحر احسان تو
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.