مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱ - حلوا خریدن شیخ احمد خضرویه جهت غریمان به الهام حق تعالی
سِر این آن بود کز حق خواستم
لاجرم بنمود راه راستم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۵ - عذر گفتن دلقک با سید اجل کی چرا فاحشه را نکاح کرد
گفت نه مستور صالح خواستم
قحبه گشتند و ز غم تن کاستم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۰ - شدن آن هفت شمع بر مثال یک شمع
باز با هوش آمدم برخاستم
در روش گویی نه سر نه پاستم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۴ - باز شرح کردن حکایت آن طالب روزی حلال بی کسب و رنج در عهد داود علیه السلام و مستجاب شدن دعای او
گفت من روزی ز حق میخواستم
قبله را از لابه میآراستم
سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۷ - حکایت توبه کردن ملک زادهٔ گنجه
به طامات مجلس نیاراستم
ز داد آفرین توبهاش خواستم
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٧ - انوشیروان و موبدان
بداد و دهش عالم آراستم
همه نام نیک از جهان خواستم
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۹ - به پادشاهی نشستن جمشید در ایران
جهان را به خوبی من آراستم
چنان گشت گیتی که من خواستم
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۵۴ - آمدن قمررخ دختر سهیل قلعهدار به بندخانه و سام را خلاصی دادن
اگر خضر راهی بگو راستم
که خضر اندرین چاه میخواستم
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۷۳ - آمدن پادشاه طنجه به یاری سام نریمان و چگونگی آن
من این لشکر گشن آراستم
همان دم که از خواب برخاستم
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۲۷ - در خاتمه کتاب و وصف الحال گوید
زخوردن بپوشیدن آراستم
بجامه فزودم زنان کاستم
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۷ - اشارت به خوابی که ناظم در اثنای این دیباچه دیده و تعبیر آن چنانچه خود کرده آرمیده
صبحدم کز روی بستر خاستم
از خرد تعبیر این درخواستم
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۶ - در صفت جود و سخا و بذل و عطای وی
بزم جودش را چو می آراستم
نسبتش با معن و حاتم خواستم
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۳۵ - حکایت علی بن موفق قدس سره و مناجات وی با حضرت حق جل و علا
حاصلت این بس که تو را خواستم
باطنت از شوق خود آراستم
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۱۴ - معارضه حکیم و لئیمی که صورت این چون سیرت آن آراسته بود و صورت آن چو سیرت این ناپیراسته
ز من این هنر بس که جان کاستم
به نقش حقایق دل آراستم
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۷۸ - به ختم پنجمین انگشت از پنجه ا ین کتب پنجگانه که دست قوی بازوان را تاب می دهد به خاتم خاتمه
وگر نی من آن را چو آراستم
نه احسان نه تحسین ز کس خواستم
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲
من ز تاب آتش عشق تو ناپرواستم
در هوای مهر رویت ذره سان شیداستم
جان شیرین گر ز دستم میرود فرهادوار
همچو کوه بیستون در عشق پا برجاستم
در ره عشاق گشتم بانوااز وصل دوست
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۷
من ذات بحت مطلقم، هم وصف و هم اسماستم
هم نقش موج و قطره ام، هم جوی و هم دریاستم
اول منم، آخر منم، باطن منم، ظاهر منم
غایب منم، حاضرمنم، یکتای بی همتاستم
وحدت منم، کثرت منم، معنی منم، صورت منم
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » صفیر دل » بخش ۳۰ - اشارت به کلام هدایت نظام عارف عالی مقام که گفت: کن بالخیر موصوفاً لا للخیر وصافاً
چو بزم سخن گویی آراستم
ادا کردم آن را که می خواستم