گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل

 

ز هر شهری بیامد شهریاری

ز هر مرزی بیامد مرز داری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل

 

ز بس بر کوه دیدند شاد خواری

بدانستند مرغان مِیْ گساری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل

 

به هر کامی که داری‌، کامگاری

به هر نامی که جویی‌، نامداری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن

 

سه چندان کز تو دیدم رنج و خواری

ازو دیدم نشاط و کامگاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۸ - رفتن دایه به گوراب نزد رامین

 

سپه در ره شده همچون حصاری

حصاری گشته در وی هر شکاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن

 

قلم چون قامت ویس از نزاری

ز بس کز رام دید آزار و خواری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست

 

همی خوانم خدایم را به زاری

همی جویم ز دریا رستگاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهٔ پنجم اندر جفا بردن از دوست

 

وفا کارم اگر تو جور کاری

من آب آرم اگر تو آتش آری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهٔ پنجم اندر جفا بردن از دوست

 

ترا زیبد نه آرش را سواری

که صد فرسنگ بگذشتی ز ساری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهٔ پنجم اندر جفا بردن از دوست

 

حسودا تو مگر آگه نداری

که در باران بود امیدواری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۶ - نامهٔ ششم اندر نواختن و خواندن دوست

 

کنون دانم که خود یادم نیاری

که هم بد مهر و هم بد زینهاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۲۵
sunny dark_mode