گنجور

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۸ - گفتگوی جمشید با شمع

 

همی زد دستها بر سر به زاری

همی کرد ارغنونش دستیاری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۴۶ - طلب کردن خورشید جمشید را

 

خروشان از هوا ریزان به زاری

سرشک از دیده چون ابر بهاری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۴۸ - باز گفتن خورشید از احوال جمشید به کتایون

 

کسی اندر جهان نشنید باری

که شخصی بی‌غرض کرده ست کاری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۱ - نصیحت مهراب به جمشید

 

چو نرگس سرگران از شرمساری

در آمد پیش گلبرگ بهاری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۱ - نصیحت مهراب به جمشید

 

روا باشد که من شبهای تاری

کنم چون بلبلان فریاد و زاری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۵ - دربند افتادن خورشید به دستور افسر، مادرش

 

ندیدی هیچ ازین بستان تو باری

همان بهتر که باشی بر کناری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۵ - دربند افتادن خورشید به دستور افسر، مادرش

 

چمن پرورد گلبرگ بهاری

چو گل در غنچه شد ناگه حصاری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۷ - بیتابی جمشید در فراق خورشید

 

گرت باشد به قصر وی گذاری

از آن خلوت گرت بخشند یاری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۶۲ - نامه جمشید به خورشید

 

عزیزی ناگه افتادی به زاری

ز جاه یوسفی در چاه خواری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۶۳ - غزل

 

مگر آهم تواند کرد کاری

کند در خلوتت یک شب گذاری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۷۰ - رفتن جمشید به دژ خورشید و دیدن او

 

چو بارانی که شب از لطف باری

فرو بارد به گلبرگ بهاری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۷۲ - غزل

 

شدست این در جهان مشهور باری

که بی زر بر نیاید هیچ کاری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۸۵ - هنرنمائی جمشید و شادیشاه در حضور خورشید و افسر

 

توان بودن که این چابک سواری

خلاصی بخشدش ز آن شرمساری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۰ - بازگشت جمشید به روم و دامادی او

 

به نقشی رو نمودی هر بهاری

به دستی جلوه کردی هر نگاری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین

 

چرا هر لحظه دود از دل برآری؟

چرا خونین اشک از دیده باری؟

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین

 

هوس دارد که بر عزم شکاری

رود بیرون به طرف مرغزاری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین

 

همایون دید عمری در عماری

چو در زرین صدف در دراری

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۱ - شکایت از پیری

 

چو چنگ از بزم می جویم کناری

برم تاری چو از چنگست تاری

سلمان ساوجی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۳

 

ای بلبل جانم (را) از روی تو گلزاری

رنگیست ز روی تو با هر گل رخساری

از دیدن ماه و خور عار آیدت ای دلبر

گر بهر تماشا را در خود نگری باری

بی معنی عشق تو جان در بدن خاکی

[...]

سیف فرغانی
 
 
۱
۷۴
۷۵
۷۶
۷۷
۷۸
۱۲۵
sunny dark_mode