تو ای جان من ای بیمار چونی؟
درین بیماری و تیمار چونی؟
گلی بودی نبودت هیچ خاری
کنون در چنگ چندین خار چونی؟
ترا همواره بستر بود گلبرگ
گلا، از جای ناهموار چونی؟
مرا باری خیال تست مونس
ندانم با که میداری تو مجلس
صبا با من همه روزست دمساز
ترا آخر بگو تا کیست همراز
نشسته در ره بادم به بویت
که باد آرد مگر گردی ز کویت
تو چون شمعی نشسته در شبستان
در آهن پای و در سر دشمن جان
من از شوق جمال یار مهوش
زنم پروانه سان خود را بر آتش
گه از حسرت زنم من سنگ بر دل
که دارد یار من در سنگ منزل
مگر آهم تواند کرد کاری
کند در خلوتت یک شب گذاری
مرادی نیست در عالم جز اینم
که روی نازنینت باز بینم
سر زلف دل آشوبت بگیرم
به سودای تو در پای تو میرم
مرا جانی است مرکب رانده در گل
از آن ترسم که ناگه در پی دل
رود جان و تنم در گل بماند
مرا شوق رخت در دل بماند
چو در دل نقش زلف یار گردد
دلم را صبر تار و مار گردد
به چشمم در غم آن نرگس شنگ
جهان گاهی سیه باشد گهی تنگ
خبر ده تا دوای کار من چیست
طبیب درد بی درمان من کیست
غم پنهان خود را با که گویم
علاج درد دل را از که جویم
چو آمد نامه خسرو به پایان
به خون دیدهاش بنوشت عنوان
روان از دیده خون دل چو خامه
بدان هر دو صنم بنوشت نامه
به شکر گفت کای یار دل آویز
ابا شهناز ازینجا زود برخیز
که این غمنامه را هیچ ار توانید
بدان ماه پری پیکر رسانید
چو عود و چنگ را آهنگ سازید
ز قولم این غزل بر چنگ سازید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.