نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۸ - دیدن مادر مجنون را
گه شست سرِ پُر از غبارش
گه کند ز پای خسته خارش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۰ - خواندن لیلی مجنون را
دلتنگ چو دستگاه یارش
در بستهتر از حساب کارش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۰ - خواندن لیلی مجنون را
چون وحش جدا شد از کنارش
پیر آمد و شد سپاسدارش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی
بس گل که تو گل کنی شمارش
بینی به گزند خویش خارش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
من داشتهام عزیزوارش
تو نیز چو من عزیز دارش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
یک ره برهان از انتظارش
در خز به خزینهٔ کنارش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
چون سخت شدی ز گریه کارش
برخاستی آرزوی یارش
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۶ - ختم کتاب به نام شروانشاه
هر در که زند تو ساز کارش
هرجا که رود تو باش یارش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز
پُر کتان و قصب شد انبارش
زر به صندوق و خز به خروارش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۹ - صفت سمنار و ساختن قصر خورنق
کارگر بین که خاک خونخوارش
چون فکند از نشانهٔ کارش؟
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۵ - صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد
وانکه مریخ بست پرگارش
گوهر سرخ بود در کارش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۷ - نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دوم
چاره آن شد که چار و ناچارش
مهربانی بود سزاوارش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
نیکمرد آن بوَد که در کارش
رخنه نارد فریبِ دینارش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
پیرمرد از شگفتی کارش
خیره شد چون شنید گفتارش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
برکشیده ز خط پرگارش
چار مهره به چار دیوارش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
عذرها خواستند بسیارش
هر دو یکدل شدند در کارش
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
اوفتاده ز سرو پر بارش
نار در آب و آب در نارش
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - ایضا سلطان بهرام شاه غزنوی را مدح کند
گل دل بشکفد ز دیدارش
دل گل بشکفد ز رخسارش
بخت ما را فکند در دامش
حسن خود را نهاد بر بارش
از لطیفی که آفرید خدای
[...]
باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸
کو دل که بداند نفسی اسرارش
کو گوش که بشنود دمی گفتارش
معشوق جمال مینماید شب و روز
کو دیده که بر خورد از آن دیدارش
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰
بنمود رخ از پرده، دل گشت گرفتارش
دانی که کجا شد دل در زلف نگونسارش
از بس که سر زلفش در خون دل من شد
در نافهٔ زلف او دل گشت جگرخوارش
چون مشک و جگر دید او در ناک دهی آمد
[...]