ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۵ - عنکبوت و مگس!
ز نظم جهانست مسرور و شاد
ز قانون و آزادی و عدل و داد
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۶ - اتق من شر من احسنت الیه
نکویی کن و مهربانی و داد
بود کان بدیها نیارد بهٔاد
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۷ - ترجمهٔ اشعار شاعر انگلیسی
فزون زان فتوحی که داریم یاد
ز کشورگشایان با فر و داد
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۷ - ترجمهٔ اشعار شاعر انگلیسی
جمیل زهاوی بزرگ اوستاد
در این بزم والا زبان برگشاد
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۱ - یک بحث تاریخی
ز ارشک سخن کردم و مهرداد
که مردانه بنیاد شاهی نهاد
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۱ - یک بحث تاریخی
مهین ارشک شیردل مهرداد
به کین کیان دست مردی گشاد
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۲ - معلم و شاگرد
نوآموزی او را به چنگ اوفتاد
معلم به درسش زبان برگشاد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران
اردشیر بابکان بنهاد بر سر تاج داد
بازوی مردی به دفع تاجداران برگشاد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش اول - از کیومرث تا سربداران
زادهٔ عبدالعزیز است آنکه از احسان و داد
سیرتی دیگر گرفت و شیوهای دیگر نهاد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار
پس به کاشان رفت شه وآنجا زمانی بود شاد
هم در آن کشور بنای قریهٔ «فین» برنهاد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب
قبض و مبض و قباله و اسناد
دفتر و مفتر و سواد و مواد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی
کان که دوش از اجل نجاتم داد
دیگری را به جای من بنهاد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۱ - در نیکامی و بدنامی می گوید
زادهٔ فتنهای و فتنه نهاد
فتنه بر خویش گشتهای، فریاد!
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۶ - غزل مرادف
نیز اندرزهای آذرپاد
که به از آن کسی ندارد یاد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۷ - خواب دیدن بهار سنائی را
گفتی آنک به خاطرم افتاد
آنچه این لحظه رفته بود از یاد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۹ - در فایدهٔ علوم
علم از بهر چیست ای استاد
تاکه گیتی شود به علم آباد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۰ - در صفت شیّادان لفّاظ که با دانستن چند اصطلاح خود را عالم نامیده و درمجالس سخن می گویند
نوز نامخته چیزی از استاد
ریش خود را بهدست بنا داد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۱ - در فضیلت شاگردی کردن
تا ز شاگردیش بگیری یاد
آنچه او یاد دارد از استاد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۱ - در فضیلت شاگردی کردن
همه را اوستاد دارد یاد
زآن که او هم شنیده از استاد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۱ - در فضیلت شاگردی کردن
آنچه خودگیریاش به سالی یاد
در دمی یادگیری از استاد