ادیبی زبان در طلاقت زبون
همی لام را خواند پیوسته نون
نوآموزی او را به چنگ اوفتاد
معلم به درسش زبان برگشاد
بدان کودک خرد، جای الف
کنف یاد داد آن ادیب خرف
بهناچار الف را انف خواند خرد
معلم برآشفت وگوشی فشرد
بدو گفت انف چیست میخوان انف
فروخواند کودک به فرمان انف
دگر باره آشفت استاد پیر
بزد بانگ برکودک ناگزیر
نوآموز روزی ببود اندر آن
انفخوان و گریان و سیلیخوران
شبانگه پدر درکنارش نشاند
که امروز پور گرامی چه خواند؟
به شب همچنان کودک دلفروز
الف را انف خواند مانند روز
پدرگفت انف چیست جان پدر
الف گفت باید بسان پدر
چو بشنیدکودک الف را درست
الفرا الفخواندچالاکو چست
چسان از انف میشود منصرف
که نشنیده جز فا و نون الف
تو خود فا و لام و الف راست گوی
پس از دیگران گفتهٔ راست جوی
تو بر نیکویی پشت پا میزنی
پس آنگه به نیکی صلا میزنی
تو بد را نخستین ز خود دورکن
سپس دیگران را ز بد دورکن
تبآلوده درمان تب چون کند
«رطبخورده منع رطب چون کند»
چو حاکم کند می شبانگاه نوش
نبندد به حکمش دکان، میفروش
کسان بهره یابند از آثار خویش
که خود کار بندند گفتار خوبش
اگر گفته نغز است و دل نغز نه
بلوطی بود کاندر آن مغز نه
و گر دل درست است و گفتار سست
از آن گفته یک دل نگردد درست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.