فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۱ - پادشاهی جمشید هفتصد سال بود
گرانمایه جمشید فرزند او
کمر بست یکدل پر از پند او
برآمد بر آن تخت فرّخ پدر
به رسم کیان بر سرش تاج زر
کمر بست با فرّ شاهنشهی
[...]
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی لهراسپ » بخش ۱۷
چو برخاست قیصر به گشتاسپ گفت
که پاسخ چرا ماندی در نهفت
بدو گفت گشتاسپ من پیش ازین
ببودم بر شاه ایران زمین
همه لشکر شاه و آن انجمن
[...]
فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۲
سخن گوی دهقان چو بنهاد خوان
یکی داستان راند از هفتخوان
ز رویین دژ و کار اسفندیار
ز راه و ز آموزش گرگسار
چنین گفت کو چون بیامد به بلخ
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۸ - آمدن گرشاسب به بتخانه ی سوبهار
چو آمد به بتخانه ی سو بهار
یکی خانه دید از خوشی پرنگار
زبر جزع و دیوار پاک از رخام
درش زر پخته زمین سیم خام
به هر سو بر از پیکر اختران
[...]
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۹ - نامه گرشاسب به نزد فریدون
سپهبد گزید این همه چار ماه
یکی نامه فرمود نزدیک شاه
نویسنده قرطاس بر برگرفت
سر خامه در مشک و عنبر گرفت
بر آمد ز شاخ آن نگونسار سار
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴۵ - رفتن فرامرز و ایرانیان به جنگ کرگدن و کشته شدن کرگدن به دست فرامرز
چو یک هفته مستان شدند انجمن
جهان پهلوان گفت زان کرگدن
به نوشاد گفت ای شه بافرین
کجا باشد آن کرگدن در زمین
بدوگفت ز ایدر به فرسنگ بیست
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۳ - طلب کردن کیخسرو،فرامرز را
درین سال،شاه جهان کدخدای
فرستاده ای گرد وپاکیزه رای
کجا نام او بود گرزسپ شیر
هم از تخم کشواد گرد دلیر
ابا نامور صد هزار از گوان
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۴
چو آتش فلکی شد نهفته زیر حجاب
زدود بست فلک بر رخ زمانه نقاب
درآمد از در من برگرفته دلبر من
ز روی خویش نقاب و ز موی خویش حجاب
خبر گرفته که من بر عزیمت سفرم
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۴۳
بنازد جان اسکندر به سلطان جهان سنجر
که سلطان جهان سنجر شرف دارد بر اسکندر
به عمر خویش در عالم نکرد اسکندر رومی
چنین فتحی که کرد امسال سلطان جهان سنجر
معزالدین والدنیا خداوند خداوندان
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۲۹
چیست آن دریا که هست از بخشش او در جهان
نیل و سیحون و فرات و دجله و جیحون روان
کشتی امید خلق آسوده اندر موج او
موج او اندر جهان پیدا و ناپیدا کران
اندر او غَوّاص فکرت گوهر آورده به دست
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۰۷ - نامه کردن کوش به سوی ضحاک
همان گه نبیسنده را خواند پیش
سخن راند با او ز اندازه بیش
به ضحاک فرمود تا نامه کرد
سخنها روان از سر خامه کرد
که شاه جهان جاودان شاه باد
[...]
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۲۶ - عشق کوش به نگارین و کشتن او
به خود کامگی شاه بر تخت شد
به کار زمان دلش پردخت شد
همی هر شبی دختری خوبروی
بدیدی و روزش بدادی به شوی
اگر هیچ بودی مر او را پسند
[...]
قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۰۰ - در تأسف بر ایام جوانی و شکایت از عوارض پیری و درنصیحت و مناجات
نماند است در چشم من روشنائی
که افتاد با پیریم آشنائی
ز پیری چرا گشت تاریک چشمم
اگر آشنائی بود روشنائی
بهار جوانی فرو ریزد از هم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در حکمت و موعظه و مدح خاتم الانبیا (ص)
سریر فقر تو را سرکشد به تاج رضا
تو سر به جیب هوس درکشیدهای به خطا
بر آن سریر سر بیسران به تاج رسید
تو تاج بر سری از سر فرو نهی عمدا
سر است قیمت این تاج گر سرش داری
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - این قصیدهٔ به نام کنز الرکاز است و خاقانی آن را در ستایش پیغمبر اکرم و در جوار تربت مقدس آن حضرت سروده است
مقصد اینجاست ندای طلب اینجا شنوند
بختیان را ز جرس صبحدم آوا شنوند
عارفان نظری را فدی اینجا خواهند
هاتفان سحری را ندی اینجا شنوند
خاکیان را ز دل گرم روان آتش عشق
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۲ - مردن مریم و تعزیتنامهٔ شیرین به خسرو از راه باد افراه
در اندیش ای حکیم از کار ایام
که پاداش عمل باشد سرانجام
نماند ضایع ار نیک است اگر دون
کمربسته بدین کار است گردون
چو خسرو بر فسوس مرگ فرهاد
[...]
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی
هر نکته که بر نشان کاریست
در وی به ضرورت اختیاریست
در جنبش هر چه هست موجود
درجی است ز درجهای مقصود
کاغذ ورق دو روی دارد
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۶ - بازگشتن اسکندر از چین
بیا ساقی امشب به مِی کن شتاب
که با درد سر واجب آمد گلاب
مییی کاب در روی کار آورد
نه آن می که در سر خمار آورد
جهانگرد را در جهان تاختن
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۵۵ - آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو
چو از خسرو شه قیصر خبر یافت
باستقبال خسرو کار دریافت
بزودی کرد قیصر کار ره ساز
فرستاد اسب و خلعت پیش شه باز
رخ خورشید رخشان نازده تیغ
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - مدح سلطان قزل ارسلان سلجوقی (مظفرالدوله و الدین بن شمس الدین ایلد کز)
آنرا که چار گوشه عزلت میسر است
گو نوبه پنج کن، که شه هفت کشور است
دل چون زبان طمع بریدی کباب دهر
از دل بُبر، که پهلوی ایام لاغر است
بگذر ز چرخ طبع که بستان سرای انس
[...]