عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ
از شما آخر چه خیزد جز زحیر
بازپسگردید ای مشتی حقیر
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » ...
داشت آن خسرو یکی عالی وزیر
در بزرگی خرده دان و خرده گیر
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » ...
خونیی آورد از زندان وزیر
بازکردش پوست از تن همچوسیر
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » سال پیری راهبر از روحانیانی که نقد از هم میربودند
ماندهام از دست خود در صد ز حیر
دست من ای دست گیر من تو گیر
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
بسی گفتند تا آخر به تشویر
ز سر تا پای کرد آن حال تقریر
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۵) حکایت نوشروان عادل با پیر بازیار
درختی چند میبنشاند آن پیر
شهش گفتا چو کردی موی چون شیر
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۵) حکایت نوشروان عادل با پیر بازیار
خوش آمد شاه را گفتار آن پیر
کفی پر کرد زر گفتا که این گیر
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۶) حکایت خواجۀ جندی با سگ
بیک ره منع کرد آن جمله را پیر
بدو گفتا نَیَم آگه ز تقدیر
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۸) مناظرۀ شیخ ابوسعید با صوفی و سگ
زبان بگشاد صوفی گفت ای پیر
نبود از من که از سگ بود تقصیر
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۵) حکایت یعقوب و یوسف علیهما السلام
که گر نامه فرستی سوی آن پیر
شود خط چو قیر نامه چون شیر
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود
زبان بگشاد مرد پیر کای میر
بدو جو میفروشم بی دو جو گیر
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود
بدو گفت این دو جو زر باشد ای پیر
اگر خواهی ز من بستان و برگیر
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود
نشست القصه و شه گفت ای پیر
چه کردی، پیش من کن جمله تقریر
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود
شهش گفتا چو میخواندی مرا میر
ندانستی که سلطانم من ای پیر
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۴) حکایت رهبان با شیخ ابوالقاسم همدانی
زبان بگشاد رهبان گفت ای پیر
کدامین کار، ترک این سخن گیر
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۷) حکایت شیخ ابوسعید رحمةالله علیه
بدو گفتم که حرفی گوی ای پیر
که دل را تقویت باشد ز تقریر
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۵) حکایت پسر صاحب جمال و عاشق شوریده حال
بدو گفتند اُسجُد قال لاغَیر
برو خواندند اِخسَوا قَالَ لاَضَیر
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱) حکایت سلطان محمود با پیرزن
ز غیری چون زنی لاف و ولا غیر
اَنَا خَیری زهر دونی ولا خَیر
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۹) حکایت حبشی که پیش پیغامبر آمد
که تا برکشتهٔ حق غرق تشویر
بگوئید و بپیوندید تکبیر
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون
زبان بگشاد شیخ و گفت ای پیر
بترس آخر ز حق تا کی ز تقصیر