گنجور

عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا

 

ای خرد در راه تو طفلی بشیر

گم شده در جست و جویت عقل پیر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در نعت رسول » حکایت مادری که فرزندش در آب افتاد

 

آن یکی در صدق هم راز و وزیر

و آن دگر در عدل خورشید منیر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » حکایت عمر که می‌خواست خلافت را بفروشد

 

چون خلافت خواست افکندن امیر

آن زمان برخاست از یاران نفیر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان

 

هرک مذکور خدای آمد به خیر

کی رسد در گرد سیرش هیچ طیر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بلبل » حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد

 

از قضا می‌رفت درویشی اسیر

چشم افتادش بر آن ماه منیر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

باز دختر گفت ای پیر اسیر

من گران کابینم و تو بس فقیر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر

 

چون بگیرم ماهیی با صد زحیر

قوت ما آنست تا شب، ای امیر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن

 

گر دهد آبیش، نبود بی‌زحیر

ور دهد نانش، به خون باشد خمیر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی

 

آتشی افتاد اندر جان پیر

در تگ استاد و برآمد زو نفیر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مفلسی که عاشق شاه مصر شد

 

دوزخ الحق زان خوش است و دل پذیر

کو دو مغزست آتش است و زمهریر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی سالک ژنده‌پوش با پادشاه

 

وانگهی بر تو نشسته‌ای امیر

تو شده در زیر بار او اسیر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » پاسخ بایزید به نکیر و منکر

 

پس سؤالش کرد کای شایسته پیر

چون ز منکر درگذشتی وز نکیر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » سقایی که از سقای دیگر آب خواست

 

بود آدم را دلی از کهنه سیر

از برای نو به گندم شد دلیر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » مناجات رابعه با خداوند

 

هرچ را جویی جزو یابی نظیر

اوست دایم بی‌نظیر وناگزیر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » خطاب خالق با داود

 

ناگزیر تو منم، این حلقه گیر

یک نفس غافل مباش ای ناگزیر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی معرفت » بیان وادی معرفت

 

لاجرم چون مختلف افتاد سیر

هم روش هرگز نیفتد هیچ طیر

عطار
 
 
۱
۲
۳
۱۶