عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ
سی تن بیبال و پر، رنجور و سست
دل شکسته، جان شده، تن نادرست
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » سخن عاشقی که بر خاکستر حلاج نشست
عاشقی آمد مگر چوبی بدست
بر سر آن طشت خاکستر نشست
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » ...
بوده دایم از شراب وصل مست
در خمار وصل چون داند نشست
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » ...
از نهان بیشاه با او درنشست
بود آن شب از قضا آن شاه مست
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » ...
کی توانست آن پسر دایم نشست
لیک بود از بیم خسرو پای بست
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » ...
جامه نیلی کرد و در برخود ببست
در میان خون و خاکستر نشست
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » صوفی که از مردان حق سخن میگفت و خطاب پیری به او
چون مرا روح القدس هم کاسه است
کی توانم نان هر مدبر شکست
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » صوفی که از مردان حق سخن میگفت و خطاب پیری به او
هر توانگر کین چنین گنجیش هست
کی شود در منت هر سفله پست
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » حکایت ابوسعید مهنه با مستی که به در خانقاه او آمد
ماندهام در چاه زندان پای بست
در چنین چاهم که گیرد جز تو دست
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » گفتار نظام الملک در حال نزع
تو بده دستی در آن ساعت درست
تا بگیرم دامن فضل تو چست
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم
همه جانا توئی چه نیست چه هست
ندیدم جز تو در کَونَین پیوست
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه
ز شوقش قفل چون زنجیر بگسست
باستقبال او پرده برون جست
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت ذی النورین رضی الله عنه
چنین گفت او که در بیعت مرا دست
چو با دست نبی الله پیوست
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت ذی النورین رضی الله عنه
عصای او بزانو آنکه بشکست
خوره در زانویش افتاد پیوست
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد
مر اگر شاه عالم میدهد دست
برون زین چار حاجت حاجتی هست
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۲) حکایت شیخ گرگانی با گربه
ز خشم خادم آنجا رفت و بنشست
نظر بگشاد و لب از بانگ در بست
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۴) حکایت پیر که پسر صاحب جمال داشت
پسر را با پدر چل سال پیوست
چرا سعی بدو ندهد دمی دست
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
چه گویم روز و شب ده سال پیوست
دران خانه بدین تدبیر بنشست
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۲) حکایت وزیر که پسر صاحب جمال داشت
چو عاشق این سخن بشنود برجست
بزد یک نعره و افتاد از دست
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود
شه آن بگشاد و پیش پیر بنشست
نهادش یک قراضه بر کف دست