×
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱) حکایت سلطان محمود با پیرزن
چوآنجا جاه بخشان کم زنانند
همه یاری ده شاه زمانند
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه
گروهی مردمش دیوانه خوانند
گروهی کامل و مردانه دانند
عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۶) حکایت حکیم با ذوالقرنین
نمیبینی که اینها کاخترانند
چه گر بر فرقِ گردون خانه دانند
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۱) حکایت گوسفندان و قصّاب
که بی عقلند و ایشان میندانند
ازان سوی مقابر چون روانند
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۴) حکایت جواب آن شوریده حال در کار جهان
چنین پیوسته تا آنگه که دانند
که این نطع مزخرف برفشانند
عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۱۰) حکایت در اهل دوزخ
دوی دیگر ز حق مهلت ستانند
که تا بر دردِ خود خون میفشانند
عطار » اسرارنامه » بخش پنجم » بخش ۱ - المقاله الخامسه
کمالی گر نباشد پس چه دانند
ز بی شوقی همه حیران بمانند
عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل
مگر ما را درین ره طفل دانند
که چندین جوز بر گنبد فشانند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
فصیحانی که در روی جهانند
چو سوسن وصف گل را ده زبانند