عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید
چه باشد سرسزای جان جانم
مرا مقصود این با خود رسانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید
چو احمد روی بنمودست دانم
درون جزو و کل عین العیانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند
که رنجور و ضعیف و ناتوانم
دوای درد خود جز تو ندانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
بخواهی کشتنم آخر که دانم
در اینجا گشت راز تو عیانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
بجز توحید ذاتت میندانم
از آن من دائما توحید خوانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۴ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
چو موسی صاحب اسرار جانم
که دایم در دم عین العیانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۴ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
چو موسی صاحب سرّ نهانم
از آن پیوسته در عین العیانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۵ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
کنونت میکنم واصل که جانم
که راز جملگی از دوست دانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۵ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
نظر دارد بمن جانان که جانم
کنون اندر تو من عین العیانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۵ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
سوی خاک آمدم این لحظه دانم
که پیدا میشود راز نهانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
حقیقت بت پرست عاشقانم
در اینجا رهنمائی رهروانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۹ - جواب دادن ابلیس آن شخص سؤال کننده را
بمن گفتست و راز جمله دانم
که من اینجایگه راز نهانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۰ - سؤال نمودن ازمنصور که ابلیس در عین تلبیس است و جواب دادن منصور آن شخص را
ولیکن من از او یک چیز دانم
از او اینجایگه رمزی برانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۳ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)
مرا وصلست از او تا در عیانم
حقیقت گفت او راز نهانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۳ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)
چنان در سرّ اسرار عیانم
که هر دم جوهری دیگر فشانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۴ - درخبردادن صاحب اسرار فرماید
جدائی نیست من خورشید جانم
که درجمله یقین عین روانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۵ - در خبر دادن سلطان العارفین بایزید فرماید
بتو پیداست اینجا جسم و جانم
ز تو شد در عیان عین العیانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۵ - در خبر دادن سلطان العارفین بایزید فرماید
بتو پیداست اینجاگاه جانم
توئی اینجا نشان بی نشانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۸ - در اسرار خطاب با جان و وصل دیدار فرماید
الّا ای جان ترا این جمله خوانم
بجز تو هیچ اینجاگه ندانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۹ - حکایت ابلیس و اسرار وی در حضرت مصطفی علیه السّلام
بگویائی قبولست تا بدانم
چو توهستی یقین راز نهانم