عطار » اسرارنامه » بخش شانزدهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل
که تا این را بدرویشان رساند
که مهتر مستحق را به بداند
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
چرا چندین سخن میبایدم راند
چو میدانم که می بربایدم خواند
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
گهی در نرگسش حیران بماند
گهی در مجلسش طوفان براند
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
پزشک آخر دوای گُل چه داند
که گُل را باغبان درمان تواند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را
چو زین شیوه سخن هرمز فرو خواند
ازودایه چو خر دریخ فرو ماند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۱ - دگر بار رفتن دایه پیش هرمز
ز دل این حرفها هرمز فرو خواند
چو وقت عین عشق آمد فرو ماند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۱ - دگر بار رفتن دایه پیش هرمز
اگر عشق ایچ افسون برنخواند
نه از سودای خویشت وارهاند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
بزرگان را بپیش خویشتن خواند
بپیش خرده گیران این سخن راند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
شه از دیدار و گفتارش فرو ماند
دعای چشم بد بروی فرو خواند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
هر آن خونی که چشم از پرده راند
ز آه سرد من افسرده ماند
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
ز بی آبی چنان خسرو فروماند
که صد دریای آب از رخ فروراند
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
اشارت کرد شه را نزد خود خواند
به اعزازش بهنزد خویش بنشاند
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
ولی از شاه آن خواهم که داند
که چل روزم بپیش خود نخواند
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
جهان افروز از او حیران فرو ماند
چو باران اشک از مژگان فرو راند
عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم
گل نازک چو در دست صبا ماند
برای دفع او بر خود دعا خواند
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
چو شاه آن نامهٔ حُسنا فرو خواند
چو سودایی دران سودا فرو ماند
عطار » خسرونامه » بخش ۴۹ - لشکر کشیدن قیصر و خسرو به جانب سپاهان
شه عالی صفت را بی خرد خواند
بخواری پیک را از پیش خود راند
عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه
چو بشنود این سخن گلرخ فروماند
بجای آورد و تا پایان فرو خواند
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
بآخر گل چو حیرانی فروماند
ز یک یک مژّه صد طوفان فرو راند
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
دلم بر مرگ از افسون صد ورق خواند
یکی نشنود و ازجان یک رمق ماند