گنجور

عطار » مصیبت نامه » بخش چهاردهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

چون به زندان آمدم پیش تو باز

گشت بندت سخت‌تر کارت دراز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش پانزدهم » بخش ۱ - المقالة الخامسة عشر

 

گفت ای مریخ طبع سر فراز

گرم سیر و زود سوز وتیز تاز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش پانزدهم » بخش ۱ - المقالة الخامسة عشر

 

پیر گفتش هست آتش حرص وآز

کار کرده بر همه عالم دراز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش پانزدهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

تو به نان رو چون رسی از ره فراز

زر کنیم آن وقت از سه حصه باز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش پانزدهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

پس کنند آن هر سه حصه از دوباز

چون قرار افتاد مرد آمد فراز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش پانزدهم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

آستین کوتاه کردی حیله ساز

تا توانی کرد خوش دستی دراز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش پانزدهم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

هرکه شد در خرقهٔ شد حیله ساز

پس دکان خویش را در کرد باز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش شانزدهم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

دلو برگیر آب برکش غسل ساز

دم مزن تا روز روشن از نماز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش شانزدهم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

یک شبی کز بهر او کردم نماز

رستم از دزدی و گشتم بی نیاز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش هفدهم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

میمگیر امروز ازو بینی فراز

زانکه این هم خوش خوری فردا بناز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش هجدهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

خلعتش بخشید وگفت آن سرفراز

تا بگردانند در شهرش بناز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش هجدهم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

 

شد خجل آن مرد و زانجا گشت باز

دید او راجامه شستن کرده ساز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش نوزدهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

ذره ذره گشت در راهی دراز

آهن نعلین او بی دلنواز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش نوزدهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

گرچه این راهیست دشوار و دراز

هم برآئی عاقبت زین راه باز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش نوزدهم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

لاجرم در جملهٔ عمر دراز

شادمان دستی بدل ننهاد باز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش نوزدهم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

 

چون کسی را این چنین راهیست باز

از چه باید کرد بر خود ره دراز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش نوزدهم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل

 

گفت ای رعنا عروس سر فراز

در میان مکه بنشسته بناز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۱ - المقالة العشرون

 

بر جگر آبم نماند از دلنواز

همچو ماهی مانده ام در خشک باز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

رفت پیش میرزاد آن مرد باز

گفت میگوید که مردم در نیاز

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

 

تا که میماند ز من یک موی باز

نیست روی آنکه بتوان گفت راز

عطار
 
 
۱
۶۲
۶۳
۶۴
۶۵
۶۶
۷۴
sunny dark_mode