عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۱ - المقاله السادسه
تو دریا بین اگر چشم تو بیناست
که عالم نیست عالم کفک دریاست
خیالست این همه عالم بیندیش
مبین آخر خیالی را از این پیش
تو یا دیوانه یا آشفته باشی
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
چنین گفت آن عزیزی بادیانت
که تا حق عرضه دادست این امانت
زمین و آسمان زان در رمیدست
که بار عهده آن سخت دیدست
تو تنها آمدی تا آن کشی تو
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
بشب حلاج را دیدند در خواب
بریده سر بکف با جام جلاب
بدو گفتند چونی سر بریده
بگو تا چیست این جام گزیده
چنین گفت او که سلطان نکونام
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
به ناموسی قوی میرفت آن شاه
یکی را دید خوش بنشسته در راه
بدو گفت ای نشسته بر زمین خوش
تو میخواهی که من باشی چنین خوش؟
چنان گفتا که من روشن نباشم
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل
بپرسید از علی مردی دل افروز
که باشد در بهشت ای شیر حق روز
نباشد گفت روز خرم آنجا
از آن معنی که شب نبود هم آنجا
نه شمسی باشد و نه زمهریری
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل
چنین گفت آن بزرگ برگزیده
که جنت این زمان هست آفریده
ولی آنگه شود جنت تمامت
که در جنت شوند اهل قیامت
اگر پیدا شود حوری بدنیا
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۷ - الحکایه و التمثیل
سئوالی کرد زین شیوه یکی خام
از آن سلطان بر حق پیر بسطام
که از بهر چرا عالم چنین است
که آن یک آسمان این یک زمین است
چو آن پیوسته در جنبش فتادست
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل
یکی مفلوج بودست و یکی کور
از آن هر دو یکی مفلس دگر عور
نمییارست شد مفلوج بی پای
نه ره میبرد کور مانده بر جای
مگر مفلوج شد بر گردن کور
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۹ - الحکایه و التمثیل
چو مرد آن پیر مرد پیر اصحاب
مگر آن شب مریدش دید در خواب
بپرسیدش که هین چون بود حالت
که میکردند ز من ربک سئوالت
چنین گفت او که دیدم آن دو تن را
[...]