گنجور

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱ - مختصری از کتاب مثنوی مسمّی به خرابات

 

ثناهاست پیر خرابات را

که شست از دلم لوث طامات را

عطا کرد ز اندیشه فارغ دلی

چو میخانه بخشید سرمنزلی

مرا با مغان همدم راز کرد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۲ - در گشایش این نامهٔ نامی و درج گرامی گوید

 

مغنّی نوایی بیا ساز کن

جهان را پر از گوهر راز کن

چنان تازه کن داغ دیرینهام

که دوزخ برد آتش از سینه ام

نی استخوانم، دم صور کن

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۳ - در صفت دنیای ناپایدار که قبله کج نظران و دام فریب بی خبران است و مذمّت اهل آن گوید

 

شنیدم ز مخمور میخانه ای

که عالم نیرزد به پیمانه ای

بکش ساغر و فارغ از خویش باش

کم خود زن و از همه بیش باش

نیرزد جهان دژم یک پشیز

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۴ - در تحسر فرقت رفتگان و تذکر حال گذشتگان گوید

 

کجا رفت آیین مردان حق؟

چه آمدکزین سان سیه شد ورق؟

کنم یاد چون سیرت رفتگان

گشاید دل از دیده سیل دمان

کجایند مستان صهبای عشق؟

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۵ - در سماع سخن از شیخ مصلح الدّین سعدی شیرازی و تأثیر آن نغمه پردازی

 

سراینده ای دوش وقت سحر

دو بیتک سرایید خوش با

کلام سخن شیخ شیرازی است

که کیهان خدیو سخن سازی است

ز مسکینیم روی در خاک رفت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۶ - ذکر تلقین ارشادمآب استادی نوٌر الله مضجعه

 

مرا داد روشن روانی سبق

که بادا به روحش تحیّات حق

که ای کودک، اخلاص را پیشه کن

معرّا، دل از نقش اندیشه کن

بدان رسم اخلاص آن حال را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۷ - در خطاب پادشاه که صلاح وی صلاح این کارگاه و فسادش تباهی نظام انام است گوید

 

الا ای جهاندار فرخنده خوی

دمی گوش بگشا به فرخنده گوی

نخستین نکو گیر راه سلوک

که خلقی گراید به دین ملوک

جهاندار باید پسندیده کیش

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۸ - حکایت در محافظت حال و مراقبت مآل

 

یکی بار دل در گل افتاده ای

سخن راند در خبث آزاده ای

سخن چین، حدیثش، به آزاده گفت

نگر تا چه سان گوهر راز سفت

که بگذار بیهوده گفتار را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۹ - حکایت در توسّلی کلّی به حریم جلال قادر بی همتا و تجافی از ماسوا

 

سفر پیشم آمد شبی فصل دی

ره، از قاقم برف، پوشیده پی

نهان از رفیقان و یاران خویش

گرفتم به تنهایی آن راه پیش

شبی تیره دل بود اوا ره ناپدید

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۰ - حکایت درآیین فتوّت و شیوهٔ مروّت

 

شنیدم که عیسی علیه السلام

خری داشتی کاهل و سست گام

به روزی نکردی دو فرسنگ طی

خر از مردمی کی شود تند پی؟

قضا را نبودش شبی میل آب

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۱ - مکالمهٔ شیخ الرئیس با کنّاس در قناعت و ترک تحمّل منّت از ناس در مذمّت طمع و زشتی آن گوید

 

شبی سر برآوردم از جیب خویش

چو آهی که خیزد ز دلهای ریش

نگارندهٔ قصّهٔ باستان

رقم کرده بر دفتر راستان

که از پور سینا شنیدم که گفت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۲ - بی ارزشی دنیا و مثال اهل دنیا

 

یکی طفل نادان ز خیره سری

به کف داشت جوزی به لُعبت گری

سبک طفل دیگر ز دستش ربود

چو سنجید، در باور وی نبود

به این جوز طفل دنی دوست است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۳ - شرمندگی از ستایشگران

 

شنیدم که صاحبدلی پاک دلق

هدف شد به طعن زبانهای خلق

نهادند در وی زبان بدرگان

فتادند در پوستینش سگان

جوانمرد را وقت شوریده شد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۴ - در ستایش آزادگی و ذمّ طمع

 

یکی مرد دانا دل هوشیار

دو کودک به هم دید در رهگذار

یکی با عسل نانش آمیخته

دگررا به نان دوغکی ربخته

ز کودک مزاجیش کو دوغ داشت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۵ - حکایت سیرت بهرام با عدل و داد در شفقت و انصاف با عباد

 

شنیدم که در عهد بهرام گور

نمود از قضا قحط سالی ظهور

چو صحرای محشر، زمین تف گرفت

به دریوزه ی آسمان، کف گرفت

سحاب سیه دل نشد مهربان

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۶ - حکایت از تاریخ دهقان در صعوبت صحبت احمقان

 

رقم کرده با نوک کلک دبیر

به نامه، جهاندیده دهقان پیر

که از عهد شیث و کیومرث و جم

چنین است رسم ملوک عجم

که چون خشم گیرند بر عاقلان

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۷ - در نوائب زمان و معاتبهٔ سفلگان گوید

 

به عهدی که طبعم نوا ساز بود

سریر نیم نغمه پرداز بود

حماری به دعوی دهن بازکرد

ز خر خانه ای عرعر آغاز کرد

چو سنبل برآشفت کلک دبیر

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۸ - حکایت از واردات خویش

 

فتادم شبی در بیابان حی

نمودم بسی راه، سرگشته طی

شبی تیره دل چون سر زلف یار

پریشان و درهم، من از روزگار

بسی پیشم آمد نشیب و فراز

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۹ - حکایت در مکافات درست کرداران و مجازات نیکوکاران

 

شنیدستم از راوی باستان

که سلطان عادل انوشیروان

گذر کرد روزی به دهقان پیر

که هر موی او بود چون جوی شیر

به صورت کمان بود آن خسته حال

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۲۰ - حکایت در تحذیر از انس به زخارف کودک فریب

 

شنیدم که یحیی بن برمک پگاه

به بغداد می دید عرض سپاه

جوانی بدید از هژبران جنگ

که بربسته بر خنگ، چرم پلنگ

زخامی بدان شیوه مشعوف بود

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲