گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۹
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۱

 

جان برخی آذربایجان باد

این مهدِ زردشت، مهدامان باد

(مهدامان باد)

هر ناکست کو عضو فلج گفت

عضوش فلج گو، لالش زبان باد

[...]

۱۰ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۲

 

امروز ای فرشتۀ رحمت، بلا شدی

خوشگل شدی، قشنگ شدی، دلربا شدی

پا تا به سر کرشمه و سر تا به پای ناز

زیبا شدی، لوند شدی، خوش‌ادا شدی

خود ساعتی در آینه اطوار خود ببین

[...]

۸ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۳

 

اگر دگمه‌ات پنبه‌ای بود

یار، جان، پنبه‌ای بود

آشکرالله خوب بچه‌ای بود

به ذات الله، به ذات الله

بازم دگمه‌ات پنبه‌ای نیست

[...]

۴ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۳

 

امیر اگر یار ما بودی

یار وفادار ما بودی

پس «امسال خان» آنجا چه می‌کرد

با عبدالله، با عبدالله

شبی آنجا مهمانی بود

[...]

۸ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۴

 

از خراسان در اعصار

شد دو نار پدیدار

هر دو با روح سرشار

روح آن شاد، زنده این باد

روح آن شاد، زنده این باد

[...]

۶ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۵ - گریه کن

 

گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد

ناله ای که ناید ز نای دل اثر ندارد

هر کسی که نیست اهل دل ز دل خبر ندارد

دل ز دست غم مفر ندارد

دیده غیر اشک تر ندارد

[...]

۲۴ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۶

 

ای دست حق پشت و پناهت بازآ

چشم آرزومند نگاهت بازآ

وی تودۀ ملت سپاهت بازآ

قربان کابینۀ سیاهت بازآ

سرخ و سفید و سبز و زرد و آبی

[...]

۲۴ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۷

 

تا رخت مقید نقاب است

دل چو پیچه ات به پیچ و تاب است

مملکت چو نرگست خراب است

چارۀ خرابی انقلاب است

یا درستی اندر انتخاب است

[...]

۲۴ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۸ - مارش خون

 

خون چو سرچشمۀ آب حیات است

پیش خون نقش هر رنگ مات است

خون مدیر حیات و ممات است

خون فقط خضر راه نجات است

رنگ خون رنگ میمون مینوست

[...]

۲۵ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲۹ - مارش جمهوری

 

روی دلکش، موی دیجور

روی اندر موی، مستور

دست کز این غرفه این حور

کو کشد جز دست جمهور

ساقی از این دور خسته

[...]

۲۳ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳۰

 

رحم ای خدای دادگر کردی نکردی

ابقا به اعقاب قجر کردی نکردی

از این سپس میدان شاهان جهان را

گر از حلب تا کاشغر کردی نکردی

پیش ملل شرمندگیمان کُشت زین روی

[...]

۷ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳۱

 

«ژیان» هاف هافو شو هاف کن ببینم

برای هاف سینه صاف کن ببینم

پس از هاف هاف شد هاف با قرائت

ادا از مخرجِ ناف کن ببینم

ژیان هاف...

[...]

۱۸ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳۲ - باد خزانی

 

باد خزانی، زد ناگهانی، کرد آنچه دانی

برهم زد ایّام نشاط و روزگار کامرانی

ظلم خزان کرد، با گلستان کرد، دانی چه سان کرد؟

آنسان که من کردم،به دور زندگی با زندگانی

چو من فراری، بلبل به خواری، با سوگواری

[...]

۱۹ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳۳

 

گو به ساقی، کز ایاغی، ترکن دماغی

زان شرابی که شب مانده باقی

ای نگارا، می گسارا، ما را بیاور

شمعی و شهدی اندر اطاقی

چرخ پرکین، دهر پر شور، هرگز ندارد

[...]

۱۳ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳۴

 

بهار نو رسید

گل ار بستان دمید

ای گلعذار! نه وقت خواب است

ای رویت صبح عید

در این عید سعید

[...]

۲۱ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳۵

 

بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد

از اینکه دلبر دمی به فکر ما نباشد

در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن

که جنگ و کین با من حزین روا نباشد

صبحدم بلبل، بر درخت گل، به خنده می‌گفت:

[...]

۱۸ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۳۶

 

باد صبا بر گل گذر کن

(گل گذر کن، گل گذر کن)

از حال گل ما را خبر کن

ای نازنین، ای مه جبین

با مدعی کمتر نشین

[...]

۱۵ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۱ - مس قلب در خور اکسیر

 

دل به تدبیر بر آن زلف چو زنجیر افتاد

وای بر حالت دزدی که به شبگیر افتاد

دانه خال لب و دام سر زلف تو دید

شد پشیمان که در این دام چرا دیر افتاد

گاه و بیگاه ز بس آه کشیدم ز غمت

[...]

۵ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۲ - بوسه و جان

 

دلم ز کف سر زلف تو را رها نکند

دل از کمند تو وارستگی خدا نکند

اگرچه خون مرا بی‌گنه بریخت ولیک

کسی مطالبه از یار خون‌بها نکند

هر آنکه از کف معشوق جامِ می گیرد

[...]

۷ بیت
عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۳ - قافله سالار دل

 

تا گرفتار بدان طره طرار شدم

به دوصد قافله دل، «قافله سالار» شدم

گفته بودم که به خوبان ندهم هرگز دل

باز چشمم به تو افتاد و گرفتار شدم

به امید گل روی تو نشستم چندان

[...]

۹ بیت
عارف قزوینی
 
 
۱
۲
۳
۴
۹
 
تعداد کل نتایج: ۱۶۱