گنجور

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱

 

چه جرمست اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا

زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا ؟

چو در بالا بود باشد بچشمش آب در پستی

چو در پستی بود باشد بکامش دود بر بالا

گهی از دامن دریا شود بر گوشۀ گردون

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲

 

بفرخی و سعادت بخواه جام شراب

که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب

ز رنگ میغ و ز برگ شکوفه پنداری

زمین حواصل پوشید و آسمان سنجاب

بشاخ سوسن نازک قریب شد قمری

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۳

 

ای از کمال حسن تو جزوی در آفتاب

خطت کشیده دایرۀ شب بر آفتاب

زلف چو مشک ناب ترا بنده مشک ناب

روی چو آفتاب ترا چاکر آفتاب

آنجا که زلف تست همه یکسره شبست

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴

 

بر سر دنیا فکند از نور چادر ماهتاب

تا جهان را کرد از ان چادر منور ماهتاب

مه در اوج نور خود در آسمان دامن کشان

میرود در وی گریبان بر زمین بر ماهتاب

جام های گازری آرد ز صندوق عدم

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵

 

در قناعت و توفیق دین و مذهب راست

بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟

برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست

غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست

فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۶

 

رمضان موکب رفتن زره دور آراست

علم عید پدید آمد و غلغل برخاست

مرد میخوار نماینده بدستی مه نو

دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟

مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟)

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۷

 

یک نیمه عمر خویش ببیهودگی بباد

دادیم و ساعتی نشدیم از زمانه شاد

از گشت آسمانی و تقدیر ایزدی

برکس چنین نباشد و برکس چنین مباد

یا روزگار کینه کش از مرد دانشست

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۸

 

عروس ماه نوروزی چه کرد آن دانۀ گوهر؟

که نورش ماه تابان بود و سعدش زهرۀ ازهر

هزاران صورت رنگین نگاریده برو مانی

هزاران پیکر طبعی بر آورده از و آزر

بر آن هر صورتی رخشان ، زمشک لعلگون صدره

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۹

 

به فال همایون و فرخنده اختر

به بخت موفی و سعد موفر

به وقتی که هست اندر او فال خوبی

به روزی که هست اندر او سعد و اکبر

به بزم نو، اندر سرای نو آمد

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر

دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر

ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست

باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر

ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱۱

 

عید شاداب درختیست که تا سال دگر

از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر

بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ

بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر

زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱۲

 

بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر

نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر

ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز

کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور

فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱۳

 

همایون جشن عید و ماه آذر

خجسته باد بر شاه مظفر

امیر انشاه بن قاورد جغری

جمال دین و دین را پشت و یاور

خداوندی ، کجا کوته نماید

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱۴

 

چه روز بود که آن ، ماهروی سیمین بر

برسم تعبیه بیرون گذشت بر لشکر ؟

حمایلی ز زر خسروانه اندر کتف

بلا رگی کهن آزموده اندر بر

برنگ چهرۀ من بر حمایلش کوکب

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

از آن دو عارض سوسن نمای لاله اثر

بنفشه‌وار فرو برده‌ام به زانو سر

ز فرقت رخ او بسکه خون همی بارم

بسان چشم همایست چشم من بصور

بنفشه رویم و سیمین سرشک از آنکه بتم

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱۶

 

بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار

افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار

گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان

گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار

غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱۷

 

عید مبارک آمدو بر بست روزه بار

زان گونه بست بار که پیرار بست و پار

در طبع روزه دار گه آمد که هر زمان

میل شراب دار کند طبع روزه دار

بی شک بطبع عید خوش آیدش آنکه او

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱۸

 

چون چتر روز گوشه فرو زد بکوهسار

بر زد سر علامت عید از شب آشکار

هر کوکبی بتهنیت عید بر فلک

در زیور شعاع برآمد عروس وار

چون بر فراخت عید علامت بدست شب

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱۹

 

خوش و نکو ز پی هم رسید عید و بهار

بسی نکوتر و خوشتر ز پار و از پیرار

یکی ز جشن عجم جشن خسرو افریدون

یکی ز دین عرب دین احمد مختار

جهان بسان یکی چادری شدست یقین

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

دی در آمد ز در آن لعبت زیبا رخسار

نه چنان مست بغایت ، نه بغایت هشیار

طربی در دل آن ماه نو آیین زنبیذ

اثری در سر آن لعبت زیبا رخسار

از خم زلفش برگ سمنش غالیه پوش

[...]

ازرقی هروی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode