فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۲۹
رخ تو آتش و زلف تو دود است
مرا زین سردمهریها چه سود است؟
چو فایز در بیابان تشنه جان داد
چه حاصل در صفاهان زنده رود است
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۰
اگر از رخ براندازی نقابت
کنند مردم خیال آفتابت
از این پوشیده ای رخ یار فایز
که ترسی شب کسی بیند به خوابت؟
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۱
کنم مدح خم ابروت یا روت
نهم نام لبت یاقوت یا قوت
یقینم هست فایز زتده گردد
رسد بر تخته تابوت تا بوت
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۲
رخت تا در نظر می آرم ای دوست
خودم را زنده می پندارم ای دوست
ولی چون تو برفتی یار فایز
بگو این دل به کی بسپارم ای دوست
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۳
هر آن کس عاشق است از دور پیداست
لبش خشک و دو چشمش مست و شیداست
بود فایز مثال روزه داران
اگر تیرش زنی خونش نه پیداست
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۴
دلا امشب نه وقت قال و قیل است
نه هنگام حکایات طویل است
ببین فایز! قوافل در قوافل
به هر جانب صدای الرحیل است
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۵
خداوندا جوانیم بسر رفت
درخت شادکامی بی ثمر رفت
درخت شادکامی عمر فایز
سرشام آمد و بانگ سحر رفت
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۶
جهان رفت و جوانی و چمن رفت
گل نسرین و سرو و یاسمن رفت
پس از من دوستان گویند:«افسوس
که آخر فایز شیرین سخن رفت»
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۷
سر و زلف سیاهت شام یلداست
طلوع صبح در جیب تو پیداست
شب و روز تو فایز همچنین است
خوشم کاین هر دو نعمت قسمت ماست
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۸
نه پر دارم که پروازم به کویت
نه پا دارم گذار آرم به سویت
خدایا! چاره فایز همین است
نشیند تا بمیرد ز آرزویت
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۹
به دارالملک تن دل پادشاهست
جوارح در اطاعت چون سپاهست
به هر جا عزم دارد شاه فایز
که را یارا که گوید این نه راهست
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۴۰
هنوزم بوی زلفش در مشام است
هنوزم ذوق لبهایش به کام است
کجا فایز شود از ناله خاموش
مگر آن دم که در خاکش مقام است
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۴۱
برفت آن یار و از ما مهر برداشت
خیالش هم مرا آسوده نگذاشت
به فایز آنچه کرده آن جفا جو
نه باور کرد دل نه عقل پنداشت
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۴۲
دل آگه چه محتاج برید است
چه حاجتمند پیغام و نوید است؟
خبر از حال فایز یار دارد
چه لازم دیگرش گفت و شنید است؟
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۴۳
مرا در پیش راهی پر زبیم است
از این ره در دلم خوفی عظیم است
برو فایز میندیش از مهابت
که آن جا حکم با رب رحیم است
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۴۴
نه از دل می رود بیرون خیالت
نه از یادم رود یک دم وصالت
معاذالله رود از یاد فایز
رخ و زلف و لب و دندان و خالت
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۴۵
گرت با ما نگارا میل سوداست
منم بایع مبیعت این دل ماست
بت فایز مکن دیگر اقاله
که ما را هم شهود و هم سجلهاست
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۴۶
به رویش زلف اندر پیچ و تابست
همان این اضطراب از التهابست
از آن فایز سیه فام است زلفش
که دایم در جوار آفتابست
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۴۷
دلم از دست خوبان چاک چاکست
تنم از هجرشان اندوهناکست
چو فایز خورده باشد تیر غمزه
ز تیر طعنه دشمن چه باکست؟
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۴۸
ز من ببرید جانان باز پیوست
شکست عهد کن آیین نو بست
بحمدالله غمین بر خاست دشمن
به بزم دوست فایز شاد بنشست