گنجور

 
فایز

برفت آن یار و از ما مهر برداشت

خیالش هم مرا آسوده نگذاشت

به فایز آنچه کرده آن جفا جو

نه باور کرد دل نه عقل پنداشت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode