ای که از هستی ترا آثار نیست

عاقل از هستیت در انکار نیست

نیست محروم از ظهور یک گیاه

خالی از انوار تو یک پر کاه

با وجود آنکه اندر پرده ای

[...]

آنکه دارد اختصاصی تاج او

از لیالی لیلة المعراج او

وه چه معراجی که عقل ذوفنون

از بیان آن نمی آید برون

وه چه معراجی که او را در صفات

[...]

گفت آن بینای ما زاغ البصر

این عبارت را به طرزی مختصر

کاندر آن شب چون دلم شد منجلی

هر کجا دیدم علی دیدم علی(ع)

با خدا در لامکان سرگرم راز

[...]

ای جمال بی مثالت در الست

عالمی را کرده در خود بت پرست

با خیال خود خدایی ساختند

سجده بردند و ترا نشناختند

هر چه را طاعت کنم آن غیر تست

[...]

صاحب بحرالمعارف شرح داد

آنکه از حق تربتش پرنور باد

نیمشب شاهی ز بستر شد به پای

رفت و خاتون را به بستر کرد جای

در میان خوابگاه او را نیافت

[...]

ای شما را سایه پروردی هما

آمدم در سایه لطف شما

غایب و حاضر ز اعمال شفیع

با ندای الشفیع و الشفیع

ما که مشتی واله و دیوانه ایم

[...]

کرد روزی شمس دین در دید و حال

از «جلال الدین رومی » این سئوال

کای ز عالم جمله وصل تو مزید

چیست فرق مصطفی(ص) با، بایزید

مولوی آن جان عشاقش رهی

[...]

شبلی آن سرحلقه اهل نیاز

بد به صف بوحنیفه در نماز

تا که از مسجد برون شد با شتاب

گفت هذا مسجدم سوق الدواب

بوحنیفه این حکایت چون شنفت

[...]

وه چه خوش گفت آن گرفتار جنون

جای در صف جماعت کرد چون

صورتش در سوره همچون گل شکفت

تا سماعش بر سما شد روی گفت

کای خدا دیگر نماز بوتراب

[...]

ای چو مضطران سر آورده به جیب

غیره لا مضطرینا من یجیب

اول فکرت تویی اندر شمار

آخر فکرت تویی همت گمار

لیک اگر نشناختی تو خویش را

[...]