گنجور

 
عمان سامانی

گفت آن بینای ما زاغ البصر

این عبارت را به طرزی مختصر

کاندر آن شب چون دلم شد منجلی

هر کجا دیدم علی دیدم علی(ع)

با خدا در لامکان سرگرم راز

با ملک در آسمان اندر نماز

در یکی صف در رکوع و در سجود

در دگر صف در قیام و در قعود

در زمین اصحاب را مهمان به خوان

مر مرا در عرش اعظم میزبان

بر فراز عرش با من با شتاب

بر زمین بربسته زهرا را به خواب

جا گرفته بر سر هر محتضر

گشته هر مولود را حاضر به سر

بر فلک می دیدمش موجود بس

در زمین موجد به هر صاحب نفس

بی رضای او عبادتهاست خام

بی ولای او اطاعت ناتمام

گه گه آوازی به گوش انباز بود

ابن عمم صاحب آواز بود

احمد(ص) آن دیباچه دیوان کل

احمد(ص) آن سر دفتر ختم رسل

مطلع التوحید سلطان ازل

مقطع العنوان حی لم یزل

اولین نقش تجلیات ذات

آخرین نقش تمام کاینات

صادر اول ز مصدر در الست

اولین مصدر به هر صادر که هست

اولین صبح از بروز و از ظهور

آخرین صبح از تجلیات نور

اولین جمله اشیا به اسم

آخرین جمله اشیا به جسم

آن خرامان سرو باغ «فاستقم »

منزل وحی و ندای قم اقم

آنکه عالم را شفای علت است

آنکه آدم را شفیع ذلت است

صفحه ایجاد را بنوشت و خواند

نی بخواند و نی قلم بر صفحه راند

حامل مهر نبوت پشت او

گشته است ماه سما انگشت او

مصطفی(ص) آن مظهر ذات اله

از طفیلش خلق ماهی تا به ماه