گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در تغزل و مدح اتسز

 

ای سهی سرو رهی و قد خرامان ترا

سجده برده مه گردون رخ رخشان ترا

بندگی کرده عقیق یمن و در عدن

شب و روز از بن دندان لب و دندان ترا

صبح دم جامه چو در سرفگنی نشناسند

[...]

وطواط
 

وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

از طرهٔ تو غیرت مشک سیاه راست

وز چهرهٔ تو حیرت خورشید و ماه راست

عادت ربودن دل و پیشه هلاک جان

آن دو رخ سپید و دو چشم سیاه راست

پوشی همه قبا و کلاه وز حرمتت

[...]

وطواط
 

وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

دلم در عاشقی زار اوفتادست

به‌دست رنج و تیمار اوفتادست

ستم کش بایدم بودن به ناکام

که معشوقم ستم‌گار اوفتادست

نکو رویست و بدخویست و نشگفت

[...]

وطواط
 

وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ای راحت عیش ها وصالت

مقصود همه جهان جمالت

ای محنت عاشقان فراقت

وی نعمت مفلسان وصالت

ای پردهٔ نقشِ حسن، زلفت

[...]

وطواط
 

وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

با تو در سینه جان نمی‌گنجد

تو درونی از آن نمی‌گنجد

عشق در سر برفت و عقل برفت

کین دو در یک مکان نمی‌گنجد

وطواط
 

وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

جانا ، مرا غم تو به غایت همی‌رسد

اندوه عشق تو به نهایت همی‌رسد

گویی: حکایتی مکن از حال عشق من

خود کی ز عشق تو به حکایت همی‌رسد؟

حسن تو ختم گشت نخواهد، که هر زمان

[...]

وطواط
 

وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

جانم از عشق تو می بخروشد

دلم از انده تو می جوشد

این همه نامهٔ حسرت خواند

و آن همه جامهٔ محنت پوشد

شخص رنجورم از دست فراق

[...]

وطواط
 

وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

جانا ، همه خطاب تو با من جفا بود

وز من جفات را همه پاسخ وفا بود

هرگز مباد با تو جفاکار روزگار

ورچه همیشه کار تو با من جفا بود

ای نزد من ز جان و دل من عزیز تر

[...]

وطواط
 

وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

رفت آن که‌م برِ تو آبی بود

یا سلام مرا جوابی بود

از سر ناز و از سرِ کَشّی

هر نفس با منت عتایی بود

در کف من ز دست ساقی وصل

[...]

وطواط
 

وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

ای معجزات موسی بنموده از گریبان

هم چشم تست فرعون ، هم زلف تست ثعبان

ای پیش روی خوبت حسن هزار یوسف

داری هزار یعقوب اندر هزار کنعان

ای خاسته بخوبی ، صد فتنه خاست از تو

[...]

وطواط
 

وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

مشکست توده توده، نهاده بَر ارغوان

زلفینِ حلقه حلقهٔ آن ماه دلستان

زان توده توده،تودهٔ مشک آیدم حقیر

زین حلقه حلقه،حلقهٔ تنگ آیدم بجان

چون قطره قطرهٔ آب لطیفست عارضش

[...]

وطواط