گنجور

 
وطواط

رفت آن که‌م برِ تو آبی بود

یا سلام مرا جوابی بود

از سر ناز و از سرِ کَشّی

هر نفس با منت عتایی بود

در کف من ز دست ساقی وصل

هر زمان ساغر شرابی بود

وعده‌های خوشم همی دادی

آن همه وعده‌ها سرابی بود

روزگار وصال جمله گذشت

گویی آن روزگار خوابی بود