گنجور

 
وطواط

ای راحت عیش ها وصالت

مقصود همه جهان جمالت

ای محنت عاشقان فراقت

وی نعمت مفلسان وصالت

ای پردهٔ نقشِ حسن، زلفت

وی دانهٔ دام عشق خالت

ماه شب چهارده به‌خوبی

ناقص بر آیت کمالت

پالوده تن من از فریبت

فرسوده تن من از محالت

ای حال دلم تباه بی تو

چون حال دلم مباد حالت

نی نی ، که مراست تازه عیشی

در سایهٔ دولت خیالت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

ای زلف تو دام و دانه خالت

هر صید که می‌کنی حلالت

خورشید دراوفتاده پیوست

در حلقهٔ دام شب مثالت

همچون نقطی سیه پدیدار

[...]

وحشی بافقی

پرسیدم از او که چیست حالت

زینگونه که ساخت پایمالت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه