گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۳

 

ای سگ قصاب هجر خون مرا خوش بلیس

زانک نیرزد کنون خون رهی یک لکیس

گنج نهان دو کون پیش رخش یک جوست

بهر لکیسی دلا سرد بود این مکیس

عاشقی آن صنم وانگه ترس کسی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۸۷

 

عاشق چو نمی‌شوی برو پشم بریس

صد کاری و صد رنگی و صد پیشه و پیس

در کاسهٔ سر چو نیستت بادهٔ عشق

در مطبخ مدخلان برو کاسه بلیس

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۰ - تنها کردن باغبان صوفی و فقیه و علوی را از همدیگر

 

کیست آن صوفی شکم‌خوار خسیس

تا بود با چون شما شاهان جلیس

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵ - مناجات

 

زان حروفت شد خرد باریک‌ریس

نسخ می‌کن ای ادیب خوش‌نویس

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۲ - رجوع به داستان آن کمپیر

 

صد بلیسی تو خمیس اندر خمیس

ترک من گوی ای عجوزهٔ دردبیس

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۴ - باقی قصهٔ فقیر روزی‌طلب بی‌واسطهٔ کسب

 

این زمان سرها مثال گاو پیس

دوک نطق اندر ملل صد رنگ ریس

مولانا
 
 
۱
۲