مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۸
امروز روز شادی و امسال سال لاغ
نیکوست حال ما که نکو باد حال باغ
آمد بهار و گفت به نرگس به خنده گل
چشم من و تو روشن بیروی زشت زاغ
گل نقل بلبلان و شکر نقل طوطیان
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۰
عیسی روح گرسنهست چو زاغ
خر او میکند ز کنجد کاغ
چونک خر خورد جمله کنجد را
از چه روغن کشیم بهر چراغ
چونک خورشید سوی عقرب رفت
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵۳
ای بندهٔ سردی به زمستان چون زاغ
محروم ز بلبل و گلستان ز باغ
دریاب که این دم اگرت فوت شود
بسیار طلب کنی به صد چشم و چراغ
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵۴
بلبل آمد به باغ و رستیم ز زاغ
آئیم به باغ با تو ای چشم و چراغ
چون سوسن و گل ز خویش بیرون آئیم
چون آب روان رویم از باغ به باغ
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵۵
گر با دیگری مجلس میسازم و لاغ
ننهم به خدا ز مهر کس بر دل داغ
لیکن چو فرو شود کسی را خورشید
در پیش نهد بجای خورشید چراغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۳ - طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امرا کی ولی عهد از شما کدامست
چونک شد خورشید و ما را کرد داغ
چاره نبود بر مقامش از چراغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۹ - قصهٔ مکر خرگوش
گفت پیغمبر که رنجوری بلاغ
رنج آرد تا بمیرد چون چراغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۳ - بقیهٔ قصهٔ پیر چنگی و بیان مخلص آن
ذکر و فکری فارغ از رنج دِماغ
کردمی با ساکنان چرخ، لاغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۹ - متهم کردن غلامان و خواجهتاشان مر لقمان را کی آن میوههای ترونده را که میآوردیم او خورده است
میفرستاد او غلامان را به باغ
تا که میوه آیدش بهر فراغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۸ - شکایت گفتن پیرمردی به طبیب از رنجوریها و جواب گفتن طبیب او را
گفت از پیریست آن ضعف دماغ
گفت بر چشمم ز ظلمت هست داغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۳ - عذر گفتن فقیر به شیخ
بر تو زندان بر من آن زندان چو باغ
عین مشغولی مرا گشته فراغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹ - قصهٔ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را و در رسیدن شومی طغیان و کفران در ایشان و بیان فضیلت شکر و وفا
داد حق اهل سبا را بس فراغ
صد هزاران قصر و ایوانها و باغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱ - باقی قصهٔ اهل سبا
ما نمیخواهیم این ایوان و باغ
نه زنان خوب و نه امن و فراغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱ - باقی قصهٔ اهل سبا
حمیتی بد جاهلیت در دماغ
بانگ شومی بر دمنشان کرد زاغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۸ - قصهٔ اهل سبا و حماقت ایشان و اثر ناکردن نصیحت انبیا در احمقان
مرغ مردهٔ خشک وز زخم کلاغ
استخوانها زار گشته چون پناغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲۱ - آمدن پیغامبران حق به نصیحت اهل سبا
ما نمیخواهیم نعمتها و باغ
ما نمیخواهیم اسباب و فراغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۲۲ - معجزه خواستن قوم از پیغامبران
روز روشن هر که او جوید چراغ
عین جستن کوریش دارد بلاغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۶۴ - حکایت آن زنی کی فرزندش نمیزیست بنالید جواب آمد کی آن عوض ریاضت تست و به جای جهاد مجاهدانست ترا
ورنه لا عین رات چه جای باغ
گفت نور غیب را یزدان چراغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۳ - عشق جالینوس برین حیات دنیا بود کی هنر او همینجا بکار میآید هنری نورزیده است کی در آن بازار بکار آید آنجا خود را به عوام یکسان میبیند
جانهای انبیا بینند باغ
زین قفس در وقت نقلان و فراغ
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۹۹ - تمثیل صابر شدن مؤمن چون بر شر و خیر بلا واقف شود
همچو پیلم بر سرم زن زخم و داغ
تا نبینم خواب هندستان و باغ