مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۹
آن عشق مجرد سوی صحرا میتاخت
دیدش دل من ز کر و فرش بشناخت
با خود میگفت چون ز صورت برهم
با صورت عشق عشقها خواهم باخت
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶۳
عشق تو در اطراف گیائی میتاخت
مسکین دل من دید نشانش بشناخت
روزیکه دلم ز بند هستی برهد
در کتم عدم چه عشقها خواهم باخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر
اسپ تازی برنشست و شاد تاخت
خونبهای خویش را خلعت شناخت.
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر
بعد از آن از بهر او شربت بساخت
تا بخورد و پیش دختر میگداخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود
موج دریا چون به امر حق بتاخت
اهل موسی را ز قبطی واشناخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش
چون ز دانش موج اندیشه بتاخت
از سخن و آواز او صورت بساخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۶ - تهدید کردن نوح علیهالسلام مر قوم را کی با من مپیچید کی من روپوشم با خدای میپیچید در میان این بحقیقت ای مخذولان
نیست شه را طمع بهر خلق ساخت
این همه دولت خنک آنکو شناخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۹ - گفتن مهمان یوسف علیهالسلام کی آینهای آوردمت کی تا هر باری کی در وی نگری روی خوب خویش را بینی مرا یاد کنی
هر که نقص خویش را دید و شناخت
اندر استکمال خود ده اسپه تاخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۸ - پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت ممنا یا رسول الله
چون خدا ما را برای آن فراخت
که بما بتوان حقیقت را شناخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۸ - تعجب کردن آدم علیهالسلام از ضلالت ابلیس لعین و عجب آوردن
چشم نرگس کور شد بازش بساخت
حلق نی ببرید و بازش خود نواخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۳ - قسم غلام در صدق و وفای یار خود از طهارت ظن خود
بر گرفت از نار و نور صاف ساخت
وانگه او بر جملهٔ انوار تاخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۸ - پرسیدن موسی از حق سر غلبهٔ ظالمان را
وقت شستن لوح را باید شناخت
که مر آن را دفتری خواهند ساخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۶ - به حیلت در سخن آوردن سایل آن بزرگ را کی خود را دیوانه ساخته بود
از جنون خود را ولی چون پرده ساخت
مر ورا ای کور کی خواهی شناخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۶ - به حیلت در سخن آوردن سایل آن بزرگ را کی خود را دیوانه ساخته بود
کس نداند از خرد او را شناخت
چونک او مر خویش را دیوانه ساخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۷ - حمله بردن سگ بر کور گدا
نور موسی دید و موسی را نواخت
خسف قارون کرد و قارون را شناخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۴ - باز جواب گفتن ابلیس معاویه را
از برای لطف عالم را بساخت
ذرهها را آفتاب او نواخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۸ - فریفتن منافقان پیغامبر را علیه السلام تا به مسجد ضرارش برند
دفعشان گفت و به سوی غزو تاخت
با دغایان از دغا نردی بباخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۲ - منازعت چهار کس جهت انگور کی هر یکی به نام دیگر فهم کرده بود آن را
چون سلیمان کز سوی حضرت بتاخت
کو زبان جمله مرغان را شناخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده
خواجه در کار آمد و تجهیز ساخت
مرغ عزمش سوی ده اشتاب تاخت
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷ - نواختن مجنون آن سگ را کی مقیم کوی لیلی بود
همچو مجنون کاو سگی را مینواخت
بوسهاش میداد و پیشش میگداخت