گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۳

 

اگر کی در فرینداش یوقسا یاوز

اوزن یلداسنا بو در قلاوز

چپانی برک دت قر تن اکشدر

اشیت بندن قراقوزیم قراقوز

اگر ططسن اگر رومین وگر ترک

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۶

 

چنان مستم چنان مستم من امروز

که پیروزه نمی‌دانم ز پیروز

به هر ره راهبر هشیار باید

در این ره نیست جز مجنون قلاوز

اگر زنده‌ست آن مجنون بیا گو

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۸

 

الا ای شمع گریان گرم می‌سوز

خلاص شمع نزدیکست شد روز

خلاص شمع‌ها شمعی برآمد

که بر زنگی ظلمت‌هاست پیروز

نهان شد ظلم و ظلمت‌ها ز خورشید

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۶

 

عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز

خوردنی و خواب نی اندر هوای دلفروز

گر تو یارا عاشقی ماننده این شمع باش

جمله شب می‌گداز و جمله شب خوش می‌بسوز

غیر عاشق دان که چون سرما بود اندر خزان

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۷

 

اگر آتش است یارت تو برو در او همی‌سوز

به شب فراق سوزان تو چو شمع باش تا روز

تو مخالفت همی‌کش تو موافقت همی‌کن

چو لباس تو درانند تو لباس وصل می‌دوز

به موافقت بیابد تن و جان سماع جانی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۹

 

یا مکثر الدلال علی الخلق بالنشوز

الفوز فی لقایک طوبی لمن یفوز

من آتشین زبانم از عشق تو چو شمع

گویی همه زبان شو و سر تا قدم بسوز

غوغای روز بینی چون شمع مرده باش

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۳۱

 

ای تنگ شکر از ترشان چشم بدوز

آتش بزن و هرچه به جز عشق بسوز

دکان شکرفروش و آنگه ترشی

برف و سرمای وآنگهی فصل تموز

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۵۵

 

شب گشت و خبر نیست مرا از شب و روز

روز است شبم ز روی آن روز افروز

ای شب شب از آنی که از او بیخبری

وی روز برو ز روی او روز آموز

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۶۹

 

میگوید مرمرا نگار دلسوز

میباید رفت چون به پایان شد روز

ای شب تو برون میای از کتم عدم

خورشید تو خویش را بدین چرخ بدوز

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷۱

 

هین وقت صبوحست میان شب و روز

غیر از مه وخورشید چراغی مفروز

زان آتش آب گونه یک شعله برآر

در بنگه اندیشه زن و پاک بسوز

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷۳

 

یک شب چو ستاره گر نخسبی تا روز

تابد به تو اینچنین مه جان‌افروز

در تاریکیست آب حیوان تو مخسب

شاید که شبی در آب اندازی پوز

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۵ - مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم

 

در مریدان در فکند از شوق سوز

بود در خلوت چهل پنجاه روز

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۱ - مقرر شدن ترجیح جهد بر توکل

 

قرعه بر هر که فتادی روز روز

سوی آن شیر او دویدی همچو یوز

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۵ - پند دادن خرگوش نخچیران را کی بدین شاد مشوید

 

ترک این شرب ار بگویی یک دو روز

در کنی اندر شراب خلد پوز

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۲ - سبب حرمان اشقیا از دو جهان کی خسر الدنیا و الآخرة

 

یک جهان در شب بمانده میخ‌دوز

منتظر موقوف خورشیدست و روز

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode