گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۱ - وصیت کردن پیغامبر علیه السلام مر آن بیمار را و دعا آموزانیدنش

 

گفت پیغامبر مر آن بیمار را

این بگو کای سهل‌کن دشوار را

آتنا فی دار دنیانا حسن

آتنا فی دار عقبانا حسن

راه را بر ما چو بستان کن لطیف

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۲ - بیدار کردن ابلیس معاویه را کی خیز وقت نمازست

 

در خبر آمد که آن معّاویه

خفته بد در قصر در یک زاویه

قصر را از اندرون در بسته بود

کز زیارتهای مردم خسته بود

ناگهان مردی ورا بیدار کرد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۳ - از خر افکندن ابلیس معاویه را و روپوش و بهانه کردن و جواب گفتن معاویه او را

 

گفت هنگام نماز آخر رسید

سوی مسجد زود می‌باید دوید

عجلوا الطاعات قبل الفوت گفت

مصطفی چون در معنی می‌بسفت

گفت نی نی این غرض نبود تو را

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۴ - باز جواب گفتن ابلیس معاویه را

 

گفت ما اول فرشته بوده‌ایم

راه طاعت را بجان پیموده‌ایم

سالکان راه را محرم بدیم

ساکنان عرش را همدم بدیم

پیشهٔ اول کجا از دل رود

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۵ - باز تقریر کردن معاویه با ابلیس مکر او را

 

گفت امیر او را که اینها راستست

لیک بخش تو ازینها کاستست

صد هزاران را چو من تو ره زدی

حفره کردی در خزینه آمدی

آتشی از تو نسوزم چاره نیست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۶ - باز جواب گفتن ابلیس معاویه را

 

گفت ابلیسش گشای این عقد را

من محکم قلب را و نقد را

امتحان شیر و کلبم کرد حق

امتحان نقد و قلبم کرد حق

قلب را من کی سیه‌رو کرده‌ام

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۷ - عنف کردن معاویه با ابلیس

 

گفت امیر ای راه‌زن حجت مگو

مر تو را ره نیست در من ره مجو

ره‌زنی و من غریب و تاجرم

هر لباساتی که آری کی خرم

گرد رخت من مگرد از کافری

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۸ - نالیدن معاویه به حضرت حق تعالی از ابلیس و نصرت خواستن

 

این حدیثش همچو دودست ای اله

دست گیر ار نه گلیمم شد سیاه

من به حجت بر نیایم با بلیس

کوست فتنهٔ هر شریف و هر خسیس

آدمی کو علم الاسما بگست

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۹ - باز تقریر ابلیس تلبیس خود را

 

گفت هر مردی که باشد بد گمان

نشنود او راست را با صد نشان

هر درونی که خیال‌اندیش شد

چون دلیل آری خیالش بیش شد

چون سخن در وی رود علت شود

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۰ - باز الحاح کردن معاویه ابلیس را

 

گفت غیر راستی نرهاندت

داد سوی راستی می‌خواندت

راست گو تا وا رهی از چنگ من

مکر ننشاند غبار جنگ من

گفت چون دانی دروغ و راست را

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۱ - شکایت قاضی از آفت قضا و جواب گفتن نایب او را

 

قاضیی بنشاندند و می‌گریست

گفت نایب قاضیا گریه ز چیست

این نه وقت گریه و فریاد تست

وقت شادی و مبارک‌باد تست

گفت اه چون حکم راند بی‌دلی

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۲ - به اقرار آوردن معاویه ابلیس را

 

تو چرا بیدار کردی مر مرا

دشمن بیداریی تو ای دغا

همچو خشخاشی همه خواب آوری

همچو خمری عقل و دانش را بری

چارمیخت کرده‌ام هین راست گو

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۳ - راست گفتن ابلیس ضمیر خود را به معاویه

 

از بن دندان بگفتش بهر آن

کردمت بیدار می‌دان ای فلان

تا رسی اندر جماعت در نماز

از پی پیغامبر دولت‌فراز

گر نماز از وقت رفتی مر تو را

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۴ - فضیلت حسرت خوردن آن مخلص بر فوت نماز جماعت

 

آن یکی می‌رفت در مسجد درون

مردم از مسجد همی‌آمد برون

گشت پرسان که جماعت را چه بود

که ز مسجد می برون آیند زود

آن یکی گفتش که پیغامبر نماز

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۵ - تتمهٔ اقرار ابلیس به معاویه مکر خود را

 

پس عزازیلش بگفت ای میر راد

مکر خود اندر میان باید نهاد

گر نمازت فوت می‌شد آن زمان

می‌زدی از درد دل آه و فغان

آن تاسف و آن فغان و آن نیاز

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۶ - فوت شدن دزد به آواز دادن آن شخص صاحب‌خانه را که نزدیک آمده بود که دزد را دریابد و بگیرد

 

این بدان ماند که شخصی دزد دید

در وثاق اندر پی او می‌دوید

تا دو سه میدان دوید اندر پیش

تا در افکند آن تعب اندر خویش

اندر آن حمله که نزدیک آمدش

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۷ - قصهٔ منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان

 

یک مثال دیگر اندر کژروی

شاید ار از نقل قرآن بشنوی

این چنین کژ بازیی در جفت و طاق

با نبی می‌باختند اهل نفاق

کز برای عز دین احمدی

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۸ - فریفتن منافقان پیغامبر را علیه السلام تا به مسجد ضرارش برند

 

بر رسول حق فسونها خواندند

رخش دستان و حیل می‌راندند

آن رسول مهربان رحم‌کیش

جز تبسم جز بلی ناورد پیش

شکرهای آن جماعت یاد کرد

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۹ - اندیشیدن یکی از صحابه بانکار کی رسول چرا ستاری نمی‌کند

 

تا یکی یاری ز یاران رسول

در دلش انکار آمد زان نکول

که چنین پیران با شیب و وقار

می‌کندشان این پیمبر شرمسار

کو کرم کو سترپوشی کو حیا

[...]

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۰ - قصهٔ آن شخص کی اشتر ضالهٔ خود می‌جست و می‌پرسید

 

اشتری گم کردی و جُستیش چُست

چون بیابی چون ندانی کان تُست؟

ضاله چه بود ناقهٔ گم کرده‌ای

از کفت بگریخته در پرده‌ای

آمده در بار کردن کاروان

[...]

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode